باحال خسته ، دو دست بسته پای برهنه ، تو کوچه بازار نفس بریده ، آخه کی دیده؟ یکی ببینه ، اینهمه آزار؟ نیمه شب دوباره تو خونه ریختن آقا رو تو کوچه بی هوا کشیدن حرمتش رو با ناسزا شکستن بی عمامه بردن اشکشو ندیدن «یا فرج الله ، آجرک الله ز سامرا این ، خبر آوردن» برا اهانت ، بین گداها خانِ صعالیک ، جدّتو بردن وای من که قبرش رو خصم جانی بین حجره کنده جلوی نگاهِش گریه می‌کنه در کنار قبرش بی حیا می‌خنده به اشک و به آهش داره مصیبت ، تو شهر غربت به کی بگه این ، همه عذابُ؟.. که پیش چشمِ ، مردم نامرد تعارفش کرد ، جام شرابُ؟.. زیر لب میخونه به یاد عمه روضه ی اسارت روضه های شام و روضه ی لب و چوب خیزران و روضه‌ی نگاهِ... مجلس حرام و