✍
بخش دوم؛
«مامان اگر تو عمل مُردم، منو حلال کن. من خیلی بهت گفتم چرا اَزم دوری؟ هر دفعه هم دلت شکست.»
چشمهایم را گشاد کردم و خندهام را تا بناگوش کش آوردم: «مامان جان! اولا که حق داشتی بخوای من همیشه پیشِت باشم. بعد هم، من مطمئنم سالم میای بیرون و دوران خوشیِ مادر و دختریمون شروع میشه تازه.»
چشمهایش را لحظهای بسته نگه داشت و دوباره بیرمق باز کرد.
پرستار تخت را به جلو هُل داد و دستِ دخترم از دستهایم جدا شد.
درِ دولنگهی اتاق عمل که لاله را به درونش بردند، بسته شد و زانوهای من وسطِ راهروی بیمارستان تا شد. روحیهی ظاهری قویام با رفتن لاله متلاشی شد و هقهق کنان، خودم را توی بغل مادرم انداختم.
ادامه دارد...
[قسمت قبل]
https://eitaa.com/janojahanmadarane/1021
#مهدیه_مقدم
در
جان و جهان هر بار یکی از مادران، درباره چیزی سخن میگوید، از آفاق تا انفس...🌱
http://eitaa.com/janojahanmadarane
https://ble.ir/janojahan
https://rubika.ir/janojahaan