#مرافق_موجود؟!
- برو یه سر و گوش آب بده ببین این موکب، دستشویی تروتمیز داره؟
- باشه، پس شماها همین جا وایسین.
همسرم رفت تا برایمان خبر بیاورد. دو سال محرومیت از پیادهروی اربعین، آنقدر سینهمان را تنگ کرده بود که وقتی حوالی نیمه شعبان، کرونا قدری شل کرد، کیف و کوله بستیم و راهی عراق شدیم.
حالا دو روز مانده بود تا نیمه شعبان و ما حوالی عمود ۳۰۰ قدم برمیداشتیم. طریق خلوت بود و از صبح علیالطلوع که از حرم امام علی راه افتاده بودیم، هیچ موکب ایرانی در مسیر ندیده بودیم. موکبهای عراقی با فاصله و امکانات حداقلی در راهمان بودند و بعضاً سرویس بهداشتی سالم و مرتب نداشتند.
خورشید غروب کرده بود و چیزی تا اذان مغرب نمانده بود. دم موکبی که چراغهای روشن و رفت و آمد آدمها در آن، خبر از فعال بودنش میداد ایستادیم و منتظر خبر همسرم شدیم.
وقتی برگشت، صورتش پر از خنده بود.
- چی شده؟ به چی میخندی؟!
- رفتم تو، از مسیول موکب پرسیدم:«مرافق موجود؟» جواب داد:«ملافه نداریم، اما پتو هست!»
هیچ انتظارش را نداشتیم که آن موکب، ایرانی باشد. لابد خادم موکب هم انتظار نداشت مردی سفید پوست با موهای بور با او عربی حرف بزند!
#مژده_پورمحمدی
#قلمنگاره_اربعین
#خردهروایتهای_۲۰۰کلمهای
با
جان و جهان باش ... 🌱
http://eitaa.com/janojahanmadarane
https://ble.ir/janojahan
https://rubika.ir/janojahaan