_ بسیاری از متن‌هایی که در کانال جان و جهان، با نظم و ترتیب پشت سر هم می‌نشینند، حاصل قلم زدن مادرانی هستند که در گروهی به نام «مداد مادرانه» دور هم جمع شده‌اند. یکی از سرنخ‌هایی که اخیراً اهالی مداد درباره آن نوشته‌اند، از این قرار بوده: «متنی از زبان یک دیوار بنویسید». بیشتر عمرم در تاریکی گذشته است، شاید همین باعث افسردگی من شده باشد. سهم من از نور و روشنایی گاهی یک باریکه‌ی چند سانتی متری بیشتر نیست، آن هم اگر ریلِ در یاری کند و در خوب چفت نشود. یکی نیست بگوید: «بی انصاف‌ها! یه کم یواش تر این در وامانده را بکوبید، مگر دیواری کوتاه‌تر از من گیر نیاورده‌اید!» مهمان که می‌آید هول می‌شوند و تمام روفرشی‌ها را از روی فرش و ملحفه‌های سفید را از روی مبل راحتی چسترشان جمع می‌کنند و یک جا می‌چپانند توی کمددیواری و در را محکم می‌کوبند. با اینکه به این کارهایشان عادت دارم ولی گوش‌هایم درد می‌گیرد، کاش ما دیوارها هم، مثل آدم‌ها دکتر داشتیم یا مثل حیوانات دامپزشک. نمی‌دانم اگر داشتیم اسمش را چه می‌گذاشتند؟! حتما دیوار پزشک ... ✍ادامه در بخش دوم؛