برونند زین جرگه هشیارها
هست امیدِ قوّتی بختِ ضعیف‌حال را مُژده‌ی یک خَرام دِه منتظرِ وصال را گوشه‌ی ناامیدیم داد ز صَد بلا
🧷 من که به وَصل تشنه‌ام خِضر چه آبَم آورد رفعِ عطَش نمی‌شود تشنه‌ی این زُلال را دل زِ فریبِ حُسنِ او بزمِ فُسوس و اندَرو انجمنی به هر طرف را @jargeh