آرزویی تُو، #آرزوی_محال
با منی هر زمان و دور از من
بی تُو، ای آشنا! چه میخواهد
این دلِ تنگِ ناصبور از من؟!
#سیمین_بهبهانی
@jargeh
✅ #آرزوی_محال
تُو کیستی، که من اینگونه، بیتُو بیتابم؟
شب از هجومِ خیالت نمیبرد خوابم!
تُو چیستی، که من از موجِ هر تبسّم تُو
بسان قایق سرگشته، روی گردابم!
تُو در کدام سَحر، بر کدام اسبِ سپید؟
تُو را کدام خدا؟
تُو از کدام جهان؟
تُو در کدام کرانه، تو از کدام صدف؟
تُو در کدام چمن، هَمرهِ کدام نسیم؟
تُو از کدام سبو؟
من از کجا سرِ راهِ تُو آمدم ناگاه!
چه کرد با دلِ من آن نگاهِ شیرین، آه!
مُدام پیشِ نگاهی، مُدام پیشِ نگاه!
کدام نَشأه دویدهست از تُو در تنِ من؟
که ذرّههای وجودم تُو را که میبینند،
به رقص میآیند،
سرود میخوانند!
چه آرزوی محالی است زیستن با تُو
مرا همین بگذارند یک سخن با تُو
به من بگو که مرا از دهانِ شیر بگیر!
به من بگو که بُرو در دهانِ شیر بمیر!
بگو برو جگرِ کوهِ قاف را بشکاف!
ستارهها را از آسمان بیار به زیر!
تُو را به هر چه تُو گویی، به دوستی سوگند
هر آنچه خواهی از من بِخواه، صبر مَخواه
که صبر، راهِ درازی به مرگ پیوستهست!
تُو آرزوی بلندی و دستِ من کوتاه
تُو دوردستِ امیدی و پای من خستهست
همه وجودِ تُو مِهر است و جانِ من محروم
چراغِ چشمِ تُو سبز است و راهِ من بستهست
#فریدون_مشیری
@jargeh
برونند زین جرگه هشیارها
هست امیدِ قوّتی بختِ ضعیفحال را مُژدهی یک خَرام دِه منتظرِ وصال را گوشهی ناامیدیم داد ز صَد بلا
🧷
من که به وَصل تشنهام خِضر چه آبَم آورد
رفعِ عطَش نمیشود تشنهی این زُلال را
دل زِ فریبِ حُسنِ او بزمِ فُسوس و اندَرو
انجمنی به هر طرف #آرزوی_محال را
#وحشی_بافقی
@jargeh