🥀🍂 🍂 ❇️ ﷽❇️
🍂
🌹بسم ربِّ الشهدا🌹
#کاش_برگردی😢
#فصل_هشتم
❇️ به روایت مادر شهید❇️
🔹 کار شستن سبزی ها که تمام شد، زکریا نگذاشت داخل خانه آن ها را خرد کنیم. خودش همه را داخل سبدهایی که داشتیم ریخت و گفت: (( تا من ببرم این سبزی ها رو بدم با دستگاه خرد کنن، شما هم به حرفاتون برسید!))
🔸 یک ساعتی طول کشید تا زکریا برگردد. بچه ها تا صدای پراید را شنیدند، از پله ها پایین رفتند. زکریا سبزی های خردشده را داخل آشپزخانه گذاشت و گفت:(( این دیگه چه صیغه ایه؟ شما قرار بود دور هم حرف بزنید یا کلاس آرایشگری راه بندازید؟!))
🔹 من از نگاه سرد زکریا فهمیدم منظورش همان لاکی است که دخترها چند دقیقه پیش به ناخن های فاطمه و ساجده و نازنین ها زده بودند.
🔸 زکریا گفت:(( چرا از الان این چیزا رو به این بچه ها یاد می دین؟ ساجده که دو سال دیگه به سن تکلیف میرسه، فاطمه هم دیگه داره می ره توی سه سال. اینا هنوز عقلشون به این چیزها نمی رسه. به وقتش خودشون می فهمن.))
🔹 زهرا گفت: قشنگ شده که داداش! آخر هفته عروسی داریم. ببین بچه ها با چه ذوقی دارن انگشتاشونو به هم نشون می دن.))
🔸 زکریا گفت:(( همه چی از همین یه شب عروسیا شروع می شه.بعدش می شه هفته ای یه بار، بعد هم میشه هر روز. لاک زدنم که برای نامحرم گناهه. شما که بزرگ ترشون هستید، مراقب باشید به این چیزا عادتشون ندید که حتما باید لاک باشه تا قشنگ بشن.))
⏪
#ادامه_دارد_...
_🍃🌷🍃____🍃🌷🍃___
🆔
eitaa.com/kanoonquranshahedjangravi
_🍃🌷🍃____🍃🌷🍃___