✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
#پارت1168
گذر از طوفان✨
سعی کردم در مقابلش خودم رو ضعیف نشون ندم و خونسرد رفتار کنم بزور زبونم رو چرخوندم و کنایه وار گفتم
_اینجا دیگه خونه بابام نیست که بتونی بدون در زدن سرتو بندازی پایین در اتاق بازکنی داخل بیایی
پوزخند پر از حرصی زد
_خوبه خودت سربار خانواده شوهرت هستی داری پز خونه پدر شوهرتو میدی،هر وقت شوهرت خونه خرید و دستش از جیب باباش بیرون اومد و دست از سر ته مونده دارای صادق برداشت بعد زبونتو بچرخون حرف بزن
الانم اومدم بهت هشدار بدم البته هم به خودت هم شوهرت که بیخیال زندگی من و دخترام بشید وگرنه
یهوی در اتاق باز شد و طاها شتاب زده داخل اومد نفسش رو محکم بیرون فرستاد چند قدمی جلو اومد با اقتدار جلوی ناز بانو وایساد گفت
_مهمون ها داخل هال هستن
ناز بانو گلوش رو صاف کرد و با پرویی گفت
_فکر میکردم صادق توی تربیت ترانه کوتاهی کرده میبینم که دامادشم توی بیرون کردن مهمون از خونه چند درجه سرتر انداخته از دخترش بالا زده باید یه دوره تربیت براتون بزارن
طاها با لحن محکمی جواب داد
_کسی که برای یاد گیری شعور و رفتاریش باید روی خودش کار کنه شما هستید نه من و خانمم
از جوابی که شنید صورتش قرمز شد و ابروهاش رو توی هم کشید و وسط حرف طاها پرید
_ببین بچه من نه خوشم از زنت میاد نه اطرافیانش که تو هم جزئشون میشی به این دختره چشم سفید هم گفتم اومدم به دوتاتون آخرین اخطار بدم که دور ور زندگی من و بچه هام پیداتون نشه وگرنه براتون بد میشه از مال و اموال بابات سیر نشدی که نقشه برای دو ریال زندگی صادق کشید این دختره اگر بهت وعده و عید ارثیه داده دروغ گفته خواسته خرش از پل بگذره
از این حجم گستاخی و توهینش چشم هام گرد شد با عصبانیت گفتم
_چی میگی خجالت بکش
طاها دستش رو روی شونه م گذاشت
_نورا جان صبرکن
کامل سمت ناز بانو چرخید خونسرد و با جذبه گفت
_اگر این چند وقت محترمانه باهاتون برخورده شده فقط به خاطر بابا بوده ، کسی هم که دنبال پول و مال و منال بقیه س شما هستید نه ما ،خوبه مدرک سند سازی های که با برادرتون کردید همه شون موجوده و همه چی بر علیه تون اون وقت شما تهمت بالا کشیدن ارث ومیرث بقیه میزنید
ناز بانو یهوی رنگش پرید دستپاچه گفت
_سند سازی چیه ؟چرا تهمت میزنی؟اینم نقشه جدیدتونه وکالت دارای صادق گرفتی اینطوری میخوای آینده من و بچه هامو نابود کنی
طاها بی صدا خندید سرش رو متاسفم تکون داد
_یعنی شما و برادرتون مغازه حاجی و زمین هارو نفروختید؟سند به اسم داماتون زده نشده بود؟زمینی که به اسم مادر نورا بود بیعانه برای فروشش تا انتقال سند نگرفته بودید بسه یا بازم بگم ؟
بُهت زده با چشم هام که از شدت گردشدن داشت از حدقه بیرون میزد نگاهم بین ناز بانو که دیگه توان حرف زدن نداشت و طاهای که مقتدرانه جلوش وایساده بود جابجا شد
_طاها سند سازی چیه کی مغاز بابا و زمین ها فروخته شدن
_عزیزم حرف میزنیم
دوباره رو به ناز بانو گفت
_پس کسی که باید پاش رو از زندگی بقیه بکشه بیرون شما هستی نه من و نورا از این به بعد هم هر کسی بخواد توی زندگیم تنش ایجاد کنه بی جواب نمیمونه ،من هم از بابا نخواستم وکالت بهم بده اصرار خودشون بود گفتن اینطوری خیالشون راحت تره
ناز بانو که دیگه جوابی برای گفتن نداشت چادرش رو جمع کرد با حال گرفته ای از اتاق بیرون رفت
آینده😅😅😅😅😅
https://eitaa.com/joinchat/1275986393C57f6f531da
نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ"
✨براساس واقعیت✨
▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪
https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649
.
.
🌸💫
🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫