☘﷽ 〰〰〰〰〰 اعتکاف پسرم همراه دوستانش برای اعتکاف نیمه رجب ثبت نام کرد. این سومین سالی بود که معتکف می شد. پیش از رفتنش، مثل هر مادری، کلی سفارش کردم و با کوله باری از تذکر و نصحیت روانه مسجد شد. ته دلم می خواستم در این سن نوجوانی، بیشترین بهره معنوی را از این حال و هوای خوب ببرد. به قولی در این مسیر راه خودش را پیدا کند. از دیشب از خستگی همچنان خواب است. بیدارش کردم و گفتم :" مامان ۱۰ صبح شده! نمی خوای بیدار بشی؟" نگاهی معصومانه به من کرد و گفت:"مامان یکم دیگه بخوابم!" مشغول جمع و جور کردن وسایلش شدم. داخل کیفش کتاب (( من ازچیزی نمی ترسیدم )) را دیدم. هدیه ای که در پایان اعتکاف به او داده بودند. حال عجیبی بر وجودم نشست . نمی دانم چرا ؟! ولی ته دلم آرام گرفت. خودش هم گفت که اعتکاف امسال خیلی فرق می کرد. شاید پسرم من مثل خیلی از نوجوان های این روزها، بین بالا و پایین های دنیا بلرزد ولی هرگز نخواهد ریخت. این سرزمین ! این دیار این خاک حاج قاسم ها و محسن حججی ها را در دل خود دارد که چراغ روشنی برلی زندگی فرزندانمان هستند. چراغی پر فروغ برای عبور از پیچ و خم های این زندگی. ✍ 〰〰〰〰〰 🔻روایت‌های خود در مورد دغدغه‌های زندگی را برای ما ارسال کنید. 〰〰〰〰〰 @khatterevayat