✨﷽
〰〰〰〰〰
#مقاومت
زیارت عاشورا
وَ لَعَنَ اللَّهُ آلَ زِیادٍ وَ آلَ مَرْوانَ وَ لَعَنَ اللَّهُ بَنی اُمَیَّةَ قاطِبَةً وَ لَعَنَ اللَّهُ ابْنَ مَرْجانَةَ وَ لَعَنَ اللَّهُ عُمَرَ بْنَ سَعْدٍ وَ لَعَنَ اللَّهُ شِمْراً
از سن نوجوانی زیارت عاشورا را کم و بیش می خواندم. خصوصا ماه محرم.شنیده بودم که امام زمان بر شیعیانشان تاکید کردن بر خواندنش. آن هم سه مرتبه: عاشورا عاشورا عاشورا.
گاهی وقتی به عبارت های زیارت توجه می کردم با خودم می گفت لعن یزید و شمر و معاویه؟! چرا؟
آن ظالم ها که دیگه نیستند!بدن هایشان قرن هاست در دل تاریخ پوسیده است ؟
آن هم صد لعن بارها بارها بارها؟!
سال ۱۴۴۸ قمری است.
در اخبار و کانال هامی شنوم که
تروریست های سوری بر سر قبر معاویه گریه می کنند.
در خیابان های سوریه می پرسند علوی یا مسلمان؟
در کوچه و خیابان اعدام های خیابانی علویان بر پا می کنند.
چشم هایم راه می کشد به روی دیوار اتاق.
سوریه اموی یا علوی؟
معاویه چکار کرده است که بعد از گذشت قرن ها هنوز که هنوز است ، حضرت علی علیه السلام اول مظلوم عالم است.
معاویه چقدر بغض و کینه امام را داشت و چقدر این کینه سنگین است که قرن هاست از وزن آن کم نشده است.
شنیدن اخبار و دیدن اتفاقات اخیر و کنار هم قرار دادنشان مانند تکه های پازل ،جواب خیلی از سوالاتم است.
برادرم یک کتاب به دستم داد گفت بخوان.
ترجمه الغارات
پشت جلد کتاب نوشته است که دوره دو سال و نیم بعد از جنگ نهروان امام علی علیه السلام به حکومت ادامه دادند که به دوره ی غارات مشهور است .دوره ای که از قضا تناسب زیادی با شرایط و اتفاقات کنونی ما و منطقه دارد.تنها کتابی که سردار شهید حاج قاسم به خواندن آن تاکید زیادی کرده است.
دلم لرزید بغض راه گلویم را بست
صدای اذان بلند شد...
اشهد ان علی ولی الله
چقدر مظلومیت؟!
در همین حالت بهوت و بغض صفحات کتاب الغارات را ورق می زنم.
الان جنگ، جنگ روایت هاست.
مهم است که قلم دست چه کسی باشد و چه کسی روایتگری کند.
✍ #الهه_طحان
〰〰〰〰〰
#خط_روایت
#سوریه
🔻روایتهای خود در مورد آرمانهایتان را برای ما ارسال کنید.
〰〰〰〰〰
@khatterevayat
☘﷽
〰〰〰〰〰
#زندگی
#قهرمان
نقش انگور
نقش روی ضریح انگور است..
روی قبرمطهر با یاقوت و مروارید خوشه ی انگوراست..
کاشی های قدیمی صحن هم سبد انگور دارند ..
روی نرده های چوبی که برا جدا کردن فضاها استفاده می شود نقش انگور کنده شده است. اینجاست که شاعر می گوید:
طرح انگور ضریح تو به یادم آورد
که در میکده ات رو به خلایق باز است
اولین باری که وارد حرم شدم حس و حال غریبی بود. نه اینکه اولین بارم بود نه!
دور ضریح چرخیدم به شبکه های ضریح و خوشه های انگورش دستی کشیدم و در گوشه ای از حرم نشستم و یک کتاب دعا باز کردم.
کمی مکث کردم . حالی خاصی داشتم . در و دیوار حرم را نگاه کردم.
چقدر اینجا برایم حس خانه پدر را داشت.
دلم مثل دل دختری بود که در تلاطم های دنیا به خانه پدر پناه برده است.
به آغوش امن پدر . به آغوش گرم و صمیمی.
اینجا خانه ی پدر است.
هر جای حرم که بنشینی و به گنبد طلایی نگاه کنی چنین حسی داری.
آب که از آبخوری های سنگی دور حرم بنوشی انگار آب از دست پر مهر پدر می نوشی.
روی گنبد حرم یک دست طلایی به نشانه پنج تن آل عبا و چهارده نور به نشانه چهارده معصوم که به تو و همه بگوید:
یدالله فوق ایدیهم.
توی حرم چرخیدم ، دور زدم و از حسی که داشتم لذت میبردم.
بعد از آن اولین زیارت وتجربه چنین حسی ،در جایی این حدیث نبی را خواندم:
من و علی علیه السلام پدران این امتیم و همانا حق بر آنها بیشتر و بزرگتر است از حق پدر و مادر ولادتی آنها.
اشکم ریخت درست حس کردم.من آنجا در خانه حضرت پدر بودم.
حالا هر زمانی که توفیق زیارت حرم امیر المومنین علیه السلام برایم حاصل می شود. با شوق اشک میریزم و دست بر سینه مانند دختری دلتنگ سلام می دهم:
سلام حضرت پدر علیه السلام
و هیچ حسی با ارزشتر از آن نیست که دختری خسته و رنجور از گردش روزگار به خانه ی پر مهر و امن پدرش پناه ببرد.
✍ #الهه_طحان
〰〰〰〰〰
#خط_روایت
#مولا_علی_علیهالسلام
#روز_پدر
🔻روایتهای خود در مورد دغدغههای زندگی را برای ما ارسال کنید.
〰〰〰〰〰
@khatterevayat
⚘️﷽
〰〰〰〰〰
#قهرمان
پیروزی
مردم اردن هم بعد از اعلام آتشبس به خیابانها آمدند: «صدای تو همچون آتش بلند است، غزه پیروز شد، ای سنوار.»
چند روزی است که کتاب خار و میخک نوشته یحیی سنوار را می خوانم.
خیلی اتفاقی اسم یحیی سنوار را در بین خبرها به گوشم خورد.
بعد از شهادت حسن نصرالله در یک خبری شنیدم و کنجکاو شدم کیست ؟ چکاری کرده است مگر؟؟؟
نمی دانم آیا آن روز داخل گوگل سرچ کردم و یا نه ؟!
بین روزمره گی ها به فراموشی سپردم.
تا آن لحظه ایی که خبر شهادت یحیی سنوار تیتر خبر گزاری ها شد و فیلم آخرین لحظات زندگیش و شجاعت و شهامتش در آخرین دقیقه های عمرش را به چشم دیدم.
کی فکرش را می کرد که روزی کتاب او را بخوانم.
با جملات و کلمات او در کوچه و پس کوچه های اردوگاه غزه قدم بزنم و فلسطین و مردمش را از نگاه او ببینم.
شنیدن خبر آتش بس حماس و رژیم اشغالگر در شب شهادت اسوه صبر و مقاومت حضرت زینب کبری علیها السلام برایم بسیار شیرین است.
خانمی که در کاخ یزید با صلابت حیدری بلند فریاد زد ..
ما رایت الا جمیلا!
چیزی جز زیبایی ندیدم.
✍ #الهه_طحان
〰〰〰〰〰
#خط_روایت
#آتش_بس
#حضرت_زینب_سلاماللهعلیها
🔻روایتهای خود در مورد شهداء را برای ما ارسال کنید.
〰〰〰〰〰
@khatterevayat
☘﷽
〰〰〰〰〰
#زندگی
اعتکاف
پسرم همراه دوستانش برای اعتکاف نیمه رجب ثبت نام کرد.
این سومین سالی بود که معتکف می شد.
پیش از رفتنش، مثل هر مادری، کلی سفارش کردم و با کوله باری از تذکر و نصحیت روانه مسجد شد.
ته دلم می خواستم در این سن نوجوانی، بیشترین بهره معنوی را از این حال و هوای خوب ببرد.
به قولی در این مسیر راه خودش را پیدا کند.
از دیشب از خستگی همچنان خواب است.
بیدارش کردم و گفتم :" مامان ۱۰ صبح شده! نمی خوای بیدار بشی؟"
نگاهی معصومانه به من کرد و گفت:"مامان یکم دیگه بخوابم!"
مشغول جمع و جور کردن وسایلش شدم.
داخل کیفش کتاب (( من ازچیزی نمی ترسیدم )) را دیدم.
هدیه ای که در پایان اعتکاف به او داده بودند.
حال عجیبی بر وجودم نشست . نمی دانم چرا ؟! ولی ته دلم آرام گرفت.
خودش هم گفت که اعتکاف امسال خیلی فرق می کرد.
شاید پسرم من مثل خیلی از نوجوان های این روزها، بین بالا و پایین های دنیا بلرزد ولی هرگز نخواهد ریخت.
این سرزمین !
این دیار
این خاک حاج قاسم ها و محسن حججی ها را در دل خود دارد که چراغ روشنی برلی زندگی فرزندانمان هستند. چراغی پر فروغ برای عبور از پیچ و خم های این زندگی.
✍ #الهه_طحان
〰〰〰〰〰
#خط_روایت
#اعتکاف
🔻روایتهای خود در مورد دغدغههای زندگی را برای ما ارسال کنید.
〰〰〰〰〰
@khatterevayat
🚩✨﷽
〰〰〰〰〰
#مقاومت
امروز صبح پسرم گیج و خواب آلود بود.
سرش را از روی بالشتش بلند و پرسید:
مامان دیشب زدیم؟
جا خوردم!
چی رو زدیم؟
اسرائیل رو دیگه
دیشب با موشک هامون زدیمش؟
خندیدم . آره زدیم جانانه هم زدیم.
با موشک های قوی تر و سریع تر.
پسرم خندید و سرش را روی بالشت گذاشت.
دوباره خوابید.
✍ #الهه_طحان
〰〰〰〰〰
#خط_روایت
#خط_خیبر
🔻روایتهای حماسی خود را برای ما ارسال کنید.
〰〰〰〰〰
https://eitaa.com/khatterevayat
🚩✨﷽
〰〰〰〰〰
#مقاومت
دیشب رئال مادرید اسپانیا بازی داشت.
پسرهای من از صبح برنامه چیدند که شب فوتبال را تماشا کنند. بعد ناهار خوابیدند، که تا دیر وقت بتوانند بیدار بمانند.
راس ساعت ۱۰ هم دو تا بالشت آوردند، جلوی تلویزیون و دراز کشیدند. من هم نشستم کنارشان و مشغول دوختن و گلدوزی شدم.
کمی از بازی را میدیدند و با گل زدن تیم و بازی بازیکنان ذوق می کردند؛ هیجانشان را با یک پرش نشان میدادند. گاهی هم دستشان میرفت روی کنترل تلویزیون و شبکه ی خبر.
که بازی ایران را هم ببینند.
امشب موشک های ایران چکار می کند؟
کجاهارا میزند؟
امشب چه موشکی را برای اسرائیلها رو میکند؟
تصویر شلیک یک موشک در آسمان بود. با تعجب به صحنه تلویزیون نگاه می کردند:" مامان این رو نگاه!
این دیگه چه جور موشکیه؟"
بعد دوباره بر میگشتند سر بازی فوتبال و رئال مادرید اسپانیا.
صبح که این تصویر را در یکی از کانالهای خبری دیدم ،خنده ام گرفت.
بیدار که شدند، نشانشان دادم.
بفرما موشک دیشب، شکل شیر بوده!
دیشب شیر ایران برخاسته.
✍ #الهه_طحان
〰〰〰〰〰
#خط_روایت
#زندگیجاریست
🔻روایتهایتان از جریان داشتن زندگی را برای ما ارسال کنید.
〰〰〰〰〰
https://eitaa.com/khatterevayat
ا﷽
روایتی از #زندگی
🔻اربعین سال آینده
یکی دو روز هست که به شهر و خانه رسیدیم.
بعد از رفع خستگی سفر، مشغول جمع و جور شدم.
کوله ها را باز کردم و هر آنچه شستنی بود ،شستم.
بعضی از لباس ها و وسایل مخصوص پیاده رویی اربعین هستند.
تا زدم و گذاشتم داخل کوله ها.
زیپ کوله ها را بستم ،تمیز و مرتب داخل کمد گذاشتم.
دستی به رویشان کشیدم و در کمد را بستم.
کوله هایمان برای اربعین سال آینده آماده است.
آقای من
دلم برای اربعینتان، از همین لحظه تنگ شده است.
روزها را به این امید سپری می کنم ، که اربعین سال آینده زائرتان باشم.
آقای من
اسمم را خط نزنی!
#کولهها
✍#الهه_طحان /تربت حیدریه
〰〰〰〰
#خط_روایت || روایتِ مردمِ سرزمینِ انقلابِ اسلامی 🇮🇷
https://zil.ink/Khatterevayat