بسماللهالنور
وقتی رسیدم، در ساختمان بسته بود. دفتر وکالت همکارم طبقه سوم بود. تماس گرفتم، گفتند هستیم ولی مجبور شدیم در را ببندیم. پاییز ۱۴۰۱ بود. براندازان فراخوان اعتصاب سراسری داده بودند. چند جوان آمده بودند به همه واحدهای ساختمان هشدار داده بودند اگر در باز باشد مواد منفجره میاندازند داخل ساختمان.
یکی از مراجعه کنندگان را فرستادند در را برایم باز کرد. ساختمان آسانسور نداشت. تازه رسیده بودیم طبقه سوم که زنگ زدند. آیفون تصویری در بازکنش خراب بود. هر وقت مراجعهکنندهای میآمد باید یک نفر سه طبقه پایین میرفت در را برایش باز میکرد و دوباره سه طبقه پلهها را میآمد بالا.
من هم یک بار رفتم در را برای خانم و آقایی که پشت در مانده بودند، باز کردم. وقتی پلهها را بالا میآمدم به این فکر میکردم که این جماعت چقدر خوب خودشان را به مردم میشناسانند.
🖋 آذر ولیپور _ وکیل پایه یک دادگستری
📝 متن ۶۶_۰۲
#خط_روایت
#روایت_مردمی
#روایت_فتنه
#زن_زندگی_آزادی
@khatterevayat