چگونگی پیدایش فرقه هاى « خوارج » يا « مارقين »🔻 قسمت (پایانی) 5️⃣ 🔻20 - فرقه زياديه 🔷 پيروان زياد بن ابى صفر را زياديه گويند. اين فرقه با خوارج اباضيه و ازارقه و نجدات هم عقيده اند اين فرقه كسانى را كه در جنگ شركت نمى كردند، كافر نمى گفتند. كشتن كودكان مشركين را جايز نمى دانستند تقيه در گفتار را جايز مى دانستند . 🔶 كفر در ديدگاه آنان بردو گونه بود:1- كفران نعمت 2 - انكارخداوند.مرتكب كبيره را كافرنمى دانستند تارك الصلوه را كافرمى گفتند. 🔷 خلاصه،گناهانى كه حدآن معلوم بود، مرتكب آنها را كافر نمى دانستند و گناهانى كه حدآن معلوم نبود، مرتكبش را كافرمى گفتند مثل ترك نماز و.. 🔻21 - فرقه حفصيه 🔷 پيروان حفص بن ابى مقدام را حفصيه گويند حفص ابتدا از گروه خوارج اباضيه بود. اختلاف او با عبدالله بن اباض بر سر معناى ايمان و شرك بود. وى معتقد بود كه مرتبه ميان ايمان و شرك، شناختن پروردگار است. 🔶 اگر كسى پيامبر قرآن، بهشت و دوزخ را باور نداشت و گناهان كبيره را مرتكب شد، كافر است نه مشرك اين فرقه دشمنى با على عليه السلام را آشكار مى كرد. 🔻22 - فرقه حارثيه 🔷 پيروان اسحاق بن زيد بن حارث انصارى را حارثيه گويند به اين فرقه اسحاقيه نيز گويند. اين فرقه معتقد بود كه روح عبدالله بن معاويه در اسحاق بن زيد حلول كرده است. اسحاق از مداين بود و پيروان او از غلاه بودند. اعتقاد داشتند كه هر كس امام را بشناسد، مى تواند هر كارى انجام دهد. 🔶 امام اين فرقه عبدالله بن معاويه بن عبدالله بن جعفر بن ابى طالب بود كه در سال 127 هجرى در كوفه دعوى خلافت كرد و گروهى از مردم كوفه با وى بيعت كردند. پس از درگيرى با خلافت اموى متوارى شد و يارانى از مداين و... 🔷 چون بنى هاشم پيروزى او را ديدند، به وى پيوستند. منصور عباسى نيز به آنان پيوست و كار عبدالله بن معاويه بالا گرفت وى به نام خود سكه زد. از مردم فارس خراج مى گرفت. بر اصفهان چيره شد شهر استخر فارس را مقر حكومتش قرار داد . 🔶 ابن هبيره امير عراق به جنگ وى آمد عبدالله شكست خورد و به شيراز گريخت از فارس به هرات گريخت در هرات توسط حاكم وقت دستگير و به دستور ابومسلم خراسانى كشته شد (سال 129 هجرى) گويند وى معتقد بود كه پروردگار است، و دانش در او مانند قارچ و گناه نيز چون قارچ در قلب مى رويد. 🔷 وى قائل به تناسخ بود و مى گفت كه روح آدم در پيامبران ديگر حلول كرده تا سرانجام در تن او جاى يافته است و جهان ابدى است. محرمات را حلال مى دانست. پس از مرگ او، يارانش به چند دسته تقسيم شدند. جمعى گفتند كه او زنده است و باز خواهد گشت. گروهى او را مرده مى گفتند. 🔻23 - فرقه بيهسيه 🔷 پيروان ابوبيهس هيصم بن جابر را بيهسيه گويند. هيصم از قبيله بنوصيه بود. آنان به كفر مرتكب كبيره گواهى نمى دادند بايد بر او حد گناه جارى كرد. او را نه كافر گوئيم و نه مومنش خوانيم گروهى از اين فرقه بر اين عقيده بودند كه: 🔶 اگر امام كافر شود، ياران و پيروان او نيز كافر گردند. حليت در ثقفى هيصم به مدينه گريخت در آنجا استاندار اموى را دستگير و زندانى ساخت. اندكى بعد، وليد بن عبدالملك فرمان به قتل او داد. وى را گردن زدند. 🔻24 - فرقه شمراخيه 🔷 پيروان عبدالله بن شمراخ را شمراخيه گويند. اين فرقه نماز را به امامت هر كس (يهودى، نصرانى، مسلمان و..) جايز مى دانستند. اين فرقه را حبيه نيز گفته اند. 🔶 زيرا عقيده داشتند هر كس در او محبت استوار باشد، در همه كارها آزاد است؛ اگر چه نماز نخواند و روزه نگيرد و كبيره مرتكب شود. زنان چون گلها هستند كه بوئيدنشان آزاد است، لذا نكاح معنى ندارد اين فرقه به اباحيگرى متهم است. 🔻25 - فرقه صفريه 🔷 پيروان عبدالله بن صفار را صفريه گويند. زياد بن اصفر نيز از روساى اين فرقه بوده است برخى وجه تسميه اين فرقه را به او منسوب مى دادنند. عبدالقاهر بغدادى پيروان زياد بن اصفر را صفريه مى داند كه عقايدى مانند ازارقه دارند: مرتكبان كبيره و صغيره را مشرك و كشتن زنان و كودكان مخالف خود را جايز مى دانند. 🔶 برخى از اين فرقه عقايد بيهسيه دارند كه بايد مرتكب گناه را حد زد و بعد بر او نتوان حكم مؤمن و كافر داد اين فرقه به سه دسته تقسيم شدند و عقايد خاص خود را داشتند: ♦️ گروهى هر گناهكارى را مشرك دانستند. گروهى به حد روى آوردند. و جمعى ديگر درباره مرتكب گناه ساكت شدند. گويند در عداوت با على عليه السلام، افراطى بودند و در مدح عبدالرحمن بن ملجم (لعن الله)قاتل على عليه السلام شعر سروده اند. ♦️منبع: تاريخ اديان و مذاهب جهان، عبدالله مبلغی آبادانی،جلد3 به کانال فرقه های عجیب و جهان ماوراء بپیوندید 🔻🔻 http://eitaa.com/joinchat/3478585344Cfddd4eceb2