. 🕋🕋🕋 🏴ادامه مطالب.......🏴 «« فاو »» «نوار مصاحبه شهید تورجی و خاطرات دوستان» سال شصت وچهار مشغول سخت ترین دوره های آموزشی بودیم. چندین مأموريت شناسایی انجام دادیم. گردان هر روز مشغول کارهای آموزشی بود. می‌گفتند برای عملیات جدید باید توان نظامی خود را بالا ببرید. بهمن ماه بود. کل نیروهای گردان ما به منطقه ذوالفقاری آبادان منتقل شد. نباید ضدانقلاب از عملیات جدید با خبر ميشد. برای همین بیشتر فرماندهان از محل عملیات بی‌خبر بودند! کار اطلاعاتی بسیار گسترده بود. عده‌ای میگفتند: شلمچه، بعضی میگفتند: جزایر مجنون و... ایام فاطمیه بود و حال معنوی گردان بسیار بالا. نیمه شبها وقتی برای نماز بلند می شدیم هیچکس خواب نبود. در همه گردانهای لشكر چنین وضعیتی بود. نوزدهم بهمن به سوله فرماندهی لشكر رفتیم. جلسه فرماندهان بود. مسئولین گردانها و گروهانهای عمل کننده حضور داشتند. آنجا اعلام شد که محل عملیات، بندر مهم فاو در جنوب عراق است. بعضی از فرماندهان در پیروزی عملیات جدید شک و تردید داشتند. برخی با نگرانی به نقشه نگاه میکردند. اما بیشتر فرماندهان با آمادگی کامل منتظر دستور حمله بودند. طرح عملیات اعلام شد. بر اساس این طرح گردان ما دومین نیروی عمل کننده از طرف لشكر بود. قرار بر این شد که در شب بیستم بهمن با یورش غواصان، خط دشمن شکسته شود. بعد یکی یکی گردانها به آن سوی آب منتقل شوند. گردان ما باید بعد از گردان موسی ابن جعفر (س) حرکت میکرد. ما باید در محل تعیین شده در جنوب نخلستانهای منطقه فاو مستقر میشدیم. تصرف قرارگاه ارتش عراق و پاکسازی جنوب فاو به عهده نیروهای ما بود. اما از همه مهمتر این بود که خط دشمن شکسته شود. سه هزار غواص برای شروع حمله آماده شدند. اگر آنها موفق نشوند کل کار شکست خواهد خورد. بچه ها همه مشغول دعا بودند. صدای ناله‌های یا زهرا(س) قطع نمی شد. روزها و شبهای عجیبی را در ساحل بهمن شیر گذراندیم. ُ سحرگاه روز بیستم بهمن بود. صدای غرش توپها و شلیک منورها حکایت از شروع عملیاتی بزرگ میداد. عملیات والفجر 8 در منطقه فاو با رمز مقدس یا فاطمه الزهرا (س) آغاز شد. بعد از نماز صبح، صبحانه مختصری خوردیم و حرکت کردیم. در کنار ساحل قایقهای بزرگ منتظر ما بودند. همگی سوار شدیم. درآن سوي اروند پیاده شدیم. گردان به سمت جنوب منطقه فاو حرکت کرد. از اسکله به سمت منطقه جنوبی رفتیم. نخلستانهای آنجا بسیار زیبا بود. اما دشمن آتش بسیار سنگینی می‌ریخت. ما جایگزین گردان موسی ابن جعفر(س) شدیم. آنها آماده حمله به قرارگاه دشمن شدند. حمله آغاز شد اما به خاطر حجم وسیع آتش دشمن حمله آنها بی نتیجه ماند. حمله سحرگاه روز بعد هم نتیجه‌ای نداشت. قرار شد این بار گردان اباالفضل (س) سمت قرارگاه مهم دشمن حمله کند. روز بعد گردان اباالفضل(س) سمت قرارگاه دشمن حمله کرد. عملیات موفق بود. قرارگاه به تصرف نیروهای اسلام درآمد. اما عصر همان روز ارتش عراق پاتک گستردهای انجام داد. گردان اباالفضل (س) مجبور به عقب نشینی شد! سردار قوچانی در همان پاتک به شهادت رسید. از فرماندهی لشكر تماس گرفتند. گفتند: امشب گردان یازهرا (س) برای حمله به مقرفرماندهی ارتش عراق آماده شود. بچه ها حال عجیبی داشتند. بعد از نماز مغرب بچه ها دور هم جمع شدند. توسل به حضرت زهرا(سلام) صدای ناله بچه‌ها قطع نمی‌شد. ساعتی بعد در نهایت آرامش حرکت کردیم. همه مشغول ذکر بودند. فاصله ما با مقر زیاد نبود. بعضی از بچه‌ها اضطراب شدیدی داشتند. هر لحظه صدای انفجار می‌آمد. عراقیها هر شب پرژکتورهای بزرگی روشن میکردند. آنها حرکت هر جنبندهای را میدیدند! به مقرفرماندهی دشمن نزدیک شدیم. هیچکس نمیدانست چه سرنوشتی در انتظار گردان است. نکند عراقیها منتظر ما هستند!؟ ادامه دارد...... 💐کانال مهمانی ستاره ها 🆔 @m_setarehha