#مامان_لیلا
#قسمت_دوم
مدتی بعد از تولد دخترم سارا، به فکر افتادم که ورزش رو شروع کنم. مراقبت از اوضاع جسمانی و تناسب اندام خیلی برام مهم بود و از طرفی دوست نداشتم ساعات اضافی روزم رو به استراحت و وقتکشی بگذرونم.
دخترم که چهار ماهه شد به طور حرفهای والیبال رو شروع کردم.
هر روز باشگاه میرفتم.
حتی بعضی روزها دو شیفت میرفتم.
سارا رو هم با خودم میبردم و گوشهٔ سالن کنار خودم میذاشتم یا از مسئول دفتر اونجا میخواستم تو اتاق مدیریت ازش نگهداری کنه و بهشون ساعتی هزینه میدادم.
چند هفته یه بار هم مسابقه داشتیم که اون مواقع رو خواهرم ازش نگهداری میکرد.
دخترم که کمی بزرگتر شد، من شروع به تدریس در یکی از دبیرستانهای غیرانتفاعی در رشتهٔ تخصصی خودم، یعنی عربی کردم.
ساعات تدریسم، سارا پیش مادرهمسرم و یا خواهرم میموند تا من برگردم.
در دو سالگی دخترم همسرم کمکم موضوع ادامهٔ تحصیلم رو یادآوری کردن...
دوست داشتم ارشدم رو مدیریت بخونم و نیاز داشتم برای یادگیری دروس، تو کلاس کنکور شرکت کنم.
برای همین تدریس رو کنار گذاشتم و شروع به خوندن برای ارشد کردم.
به طور فشرده ۴ روز در هفته کلاس شرکت میکردم و شبها هم دروس مرتبط رو مطالعه میکردم و نهایتاً رشتهٔ مدیریت دولتی دانشگاه آزاد تهران قبول شدم.
این مدت، و بعدتر وقتی ارشد خوندم، متاسفانه نمیتونستم برای دخترم وقت زیادی بذارم.
هر چند تلاشمو میکردم شبها براش وقت بذارم و آخر هفتهها گردش و پارک بریم. ولی حتی اون مواقع هم خالی از فشار استرس درسها و امتحانات نبود.🤦🏻♀
حتی شد که در پایان یکی از ترمها من ۲۰ روز در سوئیت دوستم در کنار دانشگاه موندم و برای امتحانات همونجا مطالعه کردم و به منزل نیومدم!😬
همسرم البته تو تصمیمهام باهام همراهی میکردن و رضایت داشتن ولی مجبور شده بودم بیست روز دخترم رو از خودم دور کنم.
این مدت خواهرم و مادر همسرم ازش مراقبت میکردن. (من و خواهرم جاری هم هستیم و اونها با مادرشوهرمون تو یه ساختمان زندگی میکنن.)
در سال پایانی ارشد که درگیر پروژه و تحقیقات بودم پیشنهادهای کاری مختلفی داشتم.
اما چون اعتقادی به کار تمام وقت خانومها نداشتم، قبول نمیکردم و فقط به کارهای پروژهای و تحقیقاتی اکتفا میکردم.
نمیخواستم مجبور باشم صبح تا شب کار کنم و شب خسته و بیجان برسم خونه.
و دوست نداشتم سمتهایی رو اشغال کنم که مردانی با تخصص کافی برای اشغال اونها وجود داشتند.
با اینکه خیلی هم مذهبی نبودم، ولی کاملاً معتقد بودم تا وقتی آقایانی وجود دارن که برای تأمین معاش خانوادههاشون نیازمند اون شغل هستن، من اشغالش نکنم.
مگه شغلهایی که وجود یه خانوم براش ضروری بود. مثل پزشکی یا معلمی و...
در همین ایام بود که ناخواسته وارد موضوعات و گروههای سیاسی هم شدم و عملاً تمام وقت، بیرون از منزل مشغول بودم.
ترم آخر ارشد رسید و من در کنار فعالیتهای سیاسی، کمکم آمادهٔ دکترا هم میشدم 📚 که مشکوک به بارداری شدم.😳
پس از آزمایش و جواب مثبت اون، انگار همهٔ آرزوها و برنامههام رو بر باد رفته میدیدم.😭
و مسبب اینها بچهای بود که خداوند بدون دارو و پزشک و بدون خواست و برنامهریزی از طرف ما، اراده به خلقش کرده بود و در وجود من باید رشد میکرد و من محکوم به مادری بودم برای بار دوم...😢
#تجربیات_تخصصی
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif