#برشی_از_کتاب
#مادر_ایران
روزهای بعد هم همین نوجوانها بودند که امور شهر را در دست گرفتند. وضعیت به همریخته ادارات و کارخانهها را میدیدند و به فکر چاره بودند.
اسماعیل به من گفت:«هیشکی تو ادارهها نیست. حالا که انقلاب شده مردم باید برگردن سرکار»
_«اخه بعضی مدیرها و کارمندهای اون رژیم جرئت نمیکنن بیان سرکار.»
_«مامان امنیت شهر با ما. بچه ها قراره برن تو حراست ادارهها مواظب بیتالمال و اموال دولت باشن. واسه هر مرحله هم یه نفر رو گذاشتیم که سر خیابون مواظب نظم رفتوآمد ماشینها باشه. میمونه کارگرها و کارمندها که باید تشویق به کار بشن.
میآی براشون سخنرانی کنیم مامان!»
همراه اسماعیل بین مردم میرفتم و از فرصت لزوم شروع کار و تولید میگفتم. تا حضور دوبارهی کارمندان و کارگران در ادارات و صنایع نمیشد دست روی دست گذاشت. به
فرمان امام چند کمیتهی جدید تاسیس شد و نیروهای انقلابی در این مراکز تازه تاسیس، کار را با جدیت و تلاش شبانهروزی و بدون دستمزد پی میگرفتند.
کتاب مادر ایران
صفحه ۱۲۹
🌺 کانال پویش کتاب مادران شریف:
@madaran_sharif_pooyesh_ketab