🌱 الا یا ایهّا الساقی اَدِر کاَساً و ناوِلها که عشق آسان نمود اوّل ولی افتاد مشکلها... مجموعه 💕 عقربه های انتظار داشت به لحظه های وصال نزدیک می شد. الان اگر کسی میپرسید بهترین ماه سال چه ماهی است، حتما میگفتم «شهریور». برای من فصل شکفتن، بود. مگر کسی می توانست از گرمای هوا در شهریور، شکایت کند؟ توصیف می کردم روزهای وصال شهریور را، فصل شکوفه و باران و میوه های آبدار و رویش درختان و مجموعه ی اضداد. نگاهم رنگین کمان شده بود، به میل خودم، سبز و آبی و نیلی و سرخ و سرخ و سرخ.... به عشق، رنگ سرخ میزدم. التهابش را بارها لمس کرده بودم. شیرینی ها و تلخیهای فراقش را. حالا دیگر ثانیه شمار ساعت، روی لحظه های عاشقی ام توقف کرده بودند و نشان مهدی میان انگشتان من بیش از گذشته میدرخشید. فقط خدا را شکر میکردم که برایم این لحظه های نورانی را رقم می زند. همسرم بشود، همراه و هم یارش می شوم. پابه پایش برای ثبت عاشقانه های بندگی خدا با او رکوع می روم و قنوت میگیرم به شکرانه ی این احسان خدا. تا محرم بشویم، برایش خواهم گفت دیروز و امروز و فردایم بوده است. از بی تابی های روزانه و شبانه ام خواهم گفت، از لرزه هایی که در فراقش بر جانم افتاده بود، از اشک های پنهان شبانه ام، از هجوم خیالش و از بی خوابی های مکررم، از کتاب عاشقانه ای که برگ برگ صفحاتش را برای او پر کردم تا پس از لحظه ی وصال، تقدیمش کنم تا اولین خواننده ی گلبرگ های شقایق فام کتابم باشد، از لاله هایی که در اثر هر قطره ی اشکم در میان دشت انتظار روئیده بود.... چقدر حرف داشتم برایش بگویم... ادامه دارد... 🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃 🦋ماجرای پر فراز و نشیب ازدواج و بانو به قلم بانو و روایتگری بانو سلیمانی زاده همسر شهید/برش هایی از کتاب 🔺کپی از مجموعه ممنوع است، در همینجا بخوانید🔻 @mahdihoseini_ir