درس فیزیک،قوانین شکست نور را به من آموخت؛ولی نفهمیدم ((نور خدا)) تویی و مقصود از (یهدیٖ اللّه لِنورِه مَنْ یَشاء). از سرعت سرسام آور نو (٣٠٠ هزار کیلومتر در ثانیه) برایم گفتند؛اما اشاره نکردند شعاع دید امام معصوم تا کجاست و نگفتند امام در یک لحظه می تواند تمام عوالم و کهکشان‌ها را از نظر بگذراند و از احوال همه‌ی ساکنان زمین و آسمان با خبر شود. وقتی برای کنکور درس می‌خواندم، کسی مرا برای ثبت نام در دانشگاه معرفت و محبّت امام زمان علیه السلام تشویق نکرد.کسی برایم تبیین نکرد که معرفت امام نیز مراتب دارد و خیلی‌ها تا آخر عمر در همان دوران طفولیّت یا مهدکودک خویش درجا می‌زنند. نمی‌دانستم که عناوینی هم‌چون دکتر، مهندس، پروفسور و...قرار دادهایی در میان انسان‌هاست که تنها به کارِ کسب ثروت،قدرت،شهرت و منزلت اجتماعی و گاهی خدمت در این دنیا می‌آید؛اصلا در این وادی نبودم. از فضای نیمه بسته‌ی مدرسه،وارد دانشگاه شدم.در دانشکده وضع از این‌هم اسف‌بارتر بود. بازار غرور و نِخوت پُر مشتری بود و اسباب غفلت،فراوان و فراهم.فضا نیز رنگ و بو گرفته بود از ((علم زدگی)) و ((روشن فکر مآبی))! خیلی‌ها را گرفتار تب مدرک گرایی می‌دیدم.علم آن چیزی بود که از فلان کتاب مرجع اروپایی یا فلان مجله‌ی آمریکایی ترجمه می‌شد؛ از علوم اهل بیت علیهم السلام، دانش یقین بخش آسمانی،کم‌تر سخن به میان می‌آمد! مولای من!در دانشگاه هم کسی برایم از تو سخن نگفت!پرچمی به نام تو افراشته نبود؛کسی به سوی تو دعوت نمی‌کرد؛ هیچ استادی برایم اوصاف تو را بیان نکرد.کارکرد دروس معارف اسلامی و تاریخ اسلام،جبران کسری معدل دانشجویان بود! نه این‌که از تبلیغات مذهبی،نشست‌های فرهنگی،نماز جماعت،اردوهای سیاحتی زیارتی،مسابقات قرآن و نهج البلاغه و...خبری نباشد...کم و بیش یافت می‌شد؛امّا در همین عرصه‌ها نیز تو سهمی نداشتی و غریب و مظلوم و ((از یاد رفته)) بودی. پس از فراغت از تحصیل نیز، اداره‌ی زندگی و دغدغه‌ی معاش، مجالی برای فکر کردن راجع به تو برایم باقی نگذاشت! اینک اما،در عمق ضمیر خود،تو را یاف،ته ام؛ چندی است با دیده‌ی دل تو را پیدا کرده‌ام در قلّب خویش گرمای حضورت را با تمام وجود حس می‌کنم؛گویی دوباره متولّد شده‌ام. تعارف بردارنیست.زندگی بدون تو ـ که امام عصر و پدر زمانه‌ای ـ ((مردگی)) است . 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 جهت مطالعه ی بخش های دیگر این کتاب کانال معرفت امام را دنبال کنید👇👇 @MarefatEmam🍃🌺