تو روي ني و من از تو چقدر فاصله دارم و از خودم به خدا چون نمرده ام گله دارم به جرم اينكه يتيمم مرا به بند كشيدند و جان به لب شدم ازبسكه زخم سلسله دارم از اينكه گم شدم آن شب چه حرفها كه شنيدم چه خاطرات بدي از مسير قافله دارم براي سعي صفاي سرت و مروه جانم تو فكر ميكني آيا توان هروله دارم؟ چه شد كه رفتي و ديگر سراغ من نگرفتي؟ دلم گرفته مگر من چقدر حوصله دارم؟   به روي خار دويدن كجا و نيزه نشيني مرا ببخش که گفتم به پایم آبله دارم 🖋مصطفی متولی @marsieha