#جاخالیباف
قدیمترها که قالی را سرپنجه آدمیان میبافت، برخی نقشها چنان پرپیچ و خم بود که فقط هنرمند با تجربه از پسش برمیآمد. تازهکارها به این پیچ و تاب نقش که میرسیدند، ناگزیر جا خالی میگذاشتند. تا آنکه کسی بیاید و جاهای خالی را با هنرش پر کند. آن کس جاخالی باف بود و کار و هنرش جای خالی بافتن.
همین «جا خالی بافی» شد مَثَل. مردم که دختر شوهر میدادند و دار زندگی دونفر را بلند میکردند، گهگاه دستشان نمیرسید همه مایحتاج را ببافند به گَل ریسها تا گُل از گُل قالی بشفکد. گاه لابهلای خرت و پرتهای زندگی چیزهایی نبود. پیچ و تابهایی که وسعشان نمیرسید تدارک ببینند. میگذاشتند جایش خالی بماند تا روز مبادایی که مهمان نورسیدهای بیاید و برای اهل خانه، کادوپیچ آن وسیله را بیاورد. این هدیه در دهانها مشهور شد به «جا خالی باف».
سه شنبه است.. و ما، یعنی ستمدیدگان یک تاریخ سترگ و صبرکنندگان بر ابتلای عظیم، رفتهایم خانهی بخت. چهل سال است که دار قالی را علم کرده و ریسها را آویخته و تاروپود یک سنت قدیمی را به اشتیاق طرحی نو برافراشتهایم. با لاکی خون در حاشیه و مرزها کلوزار امنیت را کوفتهایم، چنان محکم که کسی را جرات آلودن لاجوردی متن آسمان قالی، به دود و غبار و سیاهی بمبهایش نباشد.
اما خودمان میدانیم که پیچیدگی این نقش بس فراتر از توان ماست. هرچند ما بیکار ننشستهایم ولی مُقرّیم که برای پر کردن بسیاری از جای خالیها، وسعمان نمیرسد. بار سنگین و عهدهی ما نحیف! کاستیها رو به فزونی است و قالی ما هنوز نقشش درنیامده. رسیدهایم به پیچ و تابهایی که اهل هنری میخواهد با تجربهای به قدمت ۱۴۰۰سال غیبت. جای همه پیچیدگیها را خالی گذاشتهایم برای روزی که بیاید و جای خالی ببافد..
بیاید تجهیزمان کند برای یک زندگی دیگر، یک زمانهی نوتر. برای آخِرین زمان و آخَرزمان!
#سید_میثم
#سهشنبه #انتظار
@Masihane