دوتا ظرف غذا بود. از طرف بچههای هیئت. مثل هرشب. یکی سهم رفیقم شد و یکی هم دادم به نگهبان مجتمع.
توی جاده داشتم به این فکر میکردم چقدر کمتوفیق بودم تبرکی حضرت به من نرسید.
یکدفعه دیدم چقدر بد فکر کردم. مگر دفعات قبل که سر این سفره مینشستم، از لیاقتم بود؟ حاشا و کلا. تمامش کَرَم اهل بیت بوده.
بعد به مادرم زهرا گفتم: چقدر هوای ما بیچارهها رو داری! من با نذر شما، "کریمی" میکنم و کرامت به خرج میدم!
نذری که یکی دیگه پخته و یکی دیگه بانی بوده و یکی دیگه توزیع کرده و...
ولی من باهاش کریمی میکنم که این هم از لطف شماست!
#سید_میثم
#شب_شهادت_حضرت_زهرا
@Masihane