🔴🔶منتظر
جمعه بود.مادر بزرگ یک جزء قرآنش را خواند به نیابت آمدنش .
خانه را آب و جارو کرد مثل جمعه های قبل، نزدیک افطار شد. خودش را به سختی به پشت بام رساند.
💧اشک از چشمانش می چکید رو به قبله کرد و گفت: «آقاجون قربونت بشم «یابن الحسن» تا جون دارم منتظرت می مونم.
📖 بَقِيَّتُ اللَّهِ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ
⚜هود /۸۷⚜
#داستانک_قرآنی
#روز_هفتم
#گروه_تبلیغی_مسطور /مریم حقیری
@taghcheh1399