✅💠خواستگاری
بعد از چند سال، خواستگارِ پولدار برایش پیدا شده بود. رفتند . پشت سرشان را هم نگاه نکردند.
«خدایا! آخه این چه سرنوشتیه که من دارم .»
🍚پای دیگ شیر برنجِ روز بیست و یکم از خدا خواست به دل آن ها بیندازد دوباره بیایند.
«یا علی! جوابمُ بده.»
مادر شب به یکی از دوستان برای بردن نذری زنگ زد. کسی نفهمید به مادر چه گفت؛ اما دست مادر خشک شد. چقدر طول کشید تا گوشی تلفن را گذاشت؟!
«دسی دسی داشتم دخترمُ بدبخت می کردم .»
دختر را نگاه کرد . بغلش کرد.
« مامان، چی شده؟!»
«پسره ... پسره اهل شراب بوده.»
اشک در چشمان دختر حلقه زد. جوابش را گرفت.
برگرفته از س بقره/ ی۲۱۶ «عَسَىٰ أَنْ تُحِبُّوا شَيْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَكُمْ ۗ وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ.»
( بسا چیزی را دوست دارید و آن برای شما بد است؛ وخدا [مصلحت شما را در همه امور] می داند و شما نمی دانید. )
✍️ به قلم: مهری سادات میرلوحی
#داستانک
#داستانک_قرآنی
#رمضان_1401
#گروه_تبلیغی_مسطور
@taaghcheh