🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 آقا سلام، روضه مادر شروع شد باران اشک های مکرر، شروع شد آجرک الله یا بن الحسن... آقا... بازم ایام عزای مادرتون زهرای مرضیه شروع شد.. آقا اجازه هست بخوانم برایتان این اتفاق از دم یک در، شروع شد آقا منو ببخشید، مصیبت مادرتون زهرای مرضیه، از آنجایی شروع شد که هنوز آب غسل پیغمبر خدا خشک نشده، یه عده نامرد ریختند درب خانه امیرالمومنین.. 🔸این اتفاق از دم یک در، شروع شد یوسف فاطمه، امام زمان... تا ریشه های چادر خاکی مادرت آتش گرفت، روضه معجر شروع شد 🔸نانجیب دومی صدا زد علی بیرون بیا وگرنه خونه رو با اهلش آتیش میزنم.. بمیرم برات مادر... زهرای مرضیه اومد پشت در، فرمود: حیا نمیکنی نانجیب، میخواهی بدون اجازه وارد بشی..؟ یک نفر صدا زد مگه نمیدونی... این خونه، خونه پیغمبره.. این ها هم، بچه های پیغمبرن.. اِنَّ فیها فاطِمَه زهرای مرضیه داخل این خونه است.. مگه نمی‌شنوی؟ صدای دختر پیغمبره.. هر چی گفتند داخل این خونه بچه های پیغمبره اما اون بی حیا اعتنا نکرد... صدا زد: وَاللَّهِ لأَحْرِقَنَّ عَلَيْكُمْ به خدا قسم خونه رو به آتیش میکشم (منبع: تاریخ الطبری، ج 2، ص 233) ▪️اگرچه دختر پیغمبر باشه خونه رو با اهلش به آتیش میکشم.. خدایا همه جا رسمه، هر کی بابا از دست مید، مردم براش دسته گل می برند.. اما مدینه به جای دسته گل، نانجیب اشاره کرد... هیزم ها رو بیارید، خونه رو آتیش بزنید..😭 ای وای... ای وای... مردم مدینه دارند نگاه میکنن، یدفعه ببینند، شعله های آتش بلند شد... تا ریشه های چادر خاکی مادرت آتش گرفت، روضه معجر شروع شد یا صاحب الزمان منو ببخشید آقا... مادرتون زهرا پشت در ایستاده نميذاره این نامردها وارد بش، اما نا نجیب حیا نکرد.. آنچنان با لگد به این در زد صدای ناله مادر بلند شد..😭 یا ابتاه یا رسول الله... هکَذا کانَ یُفْعَلَ بِحَبیبَتِکَ بابا یا رسول الله ببین با دخترت چه کردند... پهلوم رو شکستن.. 😭 فریادهای مادر پهلو شکسته ات تا شد فشار در دو برابر، شروع شد سادات منو ببخشید همينجا بود صدای ناله مادرتون بلند شد.. یا فِضَّةُ خُذینی فَقَدْ قُتِلَ وَ اللَّه ما فی اَحْشائی مِن الْحَمْل (بحارالانوار، ج 8، ص 230)ِ فضه بیا بخدا محسنم رو کشتن.. 😭 کاش وقت در شکستن پای دشمن می شکست تا که میخ در نشان پهلوی زهرا نبود کاش یک تن بود در آنجا و می گفت این سخن کشتن شش ماهه پاداش ذوی القربی نبو یا صاحب الزمان اگر اینجا محسن شش ماهه رو بین در دیوار کشتن.. کربلا هم یک شش ماهه ای رو روی دست های باباش پرپر کردند. آماده ای بگم یا نه، ابی عبدالله نگاه کر، دید علی اصغرش داره روی دست هاش جان میده... «فَذُبحَ الطِفل مِنَ الوَرید إلَی الوَرید أو مِنَ الاُذُنِ إلَی الاُذُن» گوش تا گوش علی رو دریدند..😭 الا ای تیر با من قطع کردی گفتگویش را لب من بر لبش بود و تو بوسیدی گلویش را درست آندم که حلق تشنه ی او را تو بوسیدی تبسم کرد و زهرا مادرم بوسید رویش را علی اصغرم.. یه بار ديگه چشمات رو باز کن پسرم.. من آوردمت اینجا سیرابت کنم..😭 حالا جواب مادرت رو چی بگم؟ پاشو ببین مادرت منتظره.. چطوری جنازه ات رو برگردونم علی اصغرم..😭 هر کجا نشستی ناله بزن آای غریب حسین.. حس کرد ناز بوسه ی تیر سه شعبه را بیدار شد ز خواب و دوباره به خواب رفت @noaheh_khajehpoor هشتک کانال حذف نشود ❌