⛔️ تا مطمئن نشدیم همانطور که نباید از دیگران بد بگوییم، نباید تعریف کنیم!!! ✋🏻 یکی از اساتید حوزوی و از اساتید اخلاق حکایت جالبی نقل می‌کردند: 📚 مدتها قبل یک کتاب در موضوعات اجتماعی به دستم رسید که در بعضی مسائل مشکل مرا حل می کرد. کتاب نسبتاً جالبی بود اما برخی موارد داشت که با آموزه های دینی سازگار نبود. من برای شاگردانم این کتاب را شرح کردم و چندین جلسه در مورد این کتاب حرف زدم. دوستان حاضر در جلسه نیز خیلی از سخنان ما استفاده کردند. 👥👤 یکی از جلسات بود که گفتم: اینکه از خواندن این کتاب اینقدر لذت می‌برید و مطالب جدید کشف میکنید به خاطر اخلاص نویسنده این کتاب است، و کمی در این زمینه حرف زدم. 📔 بعد توصیه کردم این کتاب را تهیه کرده و مطالعه کنند. شاگردان من هم عمل کردند. 💔 همان شب احساس گرفتگی شدیدی پیدا کردم، بر خلاف بقیه شبها حال معنوی خوبی نداشتم. 🤲🏻 خیلی به خداوند تضرع کردم که این مشکل را برطرف نماید. بدتر از همه اینکه نمی دانستم این گرفتگی به چه علت ایجاد شده، من که امروز خیلی بیش از قبل مراقب اعمالم بودم. 🌃 نیمه های شب به خواب رفتم. 🕌 در عالم رویا مشاهده کردم که وارد حرم (ع) شدم. بلافاصله دیدم که حضرت رضا (ع) در حرم حضور دارند. 👣 به سمت ایشان رفتم تا بلکه بتوانم عرض ارادت کرده و با حضرت صحبت کنم؛ سلام کردم اما حضرت روی خود را برگرداند! ✋🏻 با تعجب گفتم: مولای من؛ من از ارادتمندان شما هستم!! 🌹حضرت فرمودند: «چرا مطلبی که نمیدانی بیان میکنی؟ چرا وقتی اینگونه نیست در مورد اخلاص نویسنده کتاب حرف زدی!» 📙 تقاص، اثر گروه شهید هادی