«پیشرفتهترین ابزار مخزنی!»
(اربعیننوشت۲۷؛ روزنوشتهای سفر اربعین۱۴۰۴)
|جمعه|۲۴مرداد۱۴۰۴|۲۰صفر۱۴۴۷|
در اعلان برنامه مسیرةالاحرار نوشته شده بود
«حرم امام حسین(ع)، خیابان شهداء، صحن عقیله»، خب صحن عقیله پروژه عظیمی است که هنوز کامل هم نشده و بخش معظمی از پیرامون حرم اعم از تل زینبیه و... را هم شامل میشود، وقتی رسیدیم، در مقابل تَلّ زینبیه، چند نفری را دیدیم که با پرچمهای فلسطین ایستادهاند، حال یا بر شانه یا در دست...
جمعی هم در حالتهای مختلف مشغول عکسگرفتن بودند، جماعتی اینطرفتر، کنار هم، قطار ایستاده بودند و با دست، علامت موشکهای ایرانی را نشان میدادند و جمع دیگری هم فیلم میگرفتند... برادران یمنی با آن خنجرهای پرشالشان، سوژه عکاسان و زائران بودند... همه قرائن نشان میداد که قرار، همینجاست، خیالمان راحت شد و ما هم ایستادیم به تفرّج صُنع الهی و با خود زمزمه میکنیم که
«بلبل ترانهگوی و گل از باده شسته روی / چشم و دل از تفرّج صنع خدا خوش است»...
اما در این میانه خبری از آغاز مراسم و ماشین صوت و گاری و شیخ
#محمد_دشتی و سایر رفقای پیگیر برگزاری مراسم نیست... زمان دارد میگذرد و تأخیر در آغاز مراسم هم سابقه نداشته، آرامآرام، تندتند نگران میشوم، این نگرانی را در چهره سایر افرادی که به همین نیت جمع شدهاند هم میتوان دید... آنها هم دارند بساط آتلیه و استودیو را جمع میکنند... شروع میکنم به تماسگرفتن، آقا
#مرتضی_مصطفوی،
#کمیل_قندهاری و... عاقبت خود شیخ
#محمد_دشتی جواب میدهد...
- خیلی وقت هست راه افتادهایم، الآن هم اواخر شارع شهداء هستیم!
▫️
در میان ازدحام جمعیت، با نهایت سرعتی که میشود حرکت کرد و مزاحمتی برای کسی ایجاد نکرد و انگشتنما هم نشد، راه میافتیم، حالتی بین راهرفتن و هرولهکردن... بالاخره خودمان را نفسزنان میرسانیم... اما جمعیت حرکت نمیکند، نگاهی میاندازم، در کمال ناباوری کاروان، به مقصد رسیده، اما کدام مقصد؟ تریبونی گذاشتهاند و دارند بخش پایانی را اجرا میکنند...
نقطه پایانی که امسال تعیین شده، نه با هدف برنامه تطبیق دارد، نه جای مناسبی از جهت مکانت است، نه ظرفیت خاص یا نمادینی برای نقطهپایانبودن دارد، داخل یک خیابان تنگ و نسبتاً پردرخت، آن هم کنار خیابان، مقابل یک زمین خالی و ساختمان نیمهکاره!
همچنانکه مسیر هم مسیر مطلوبی نبود، در میان ازدحام جمعیت، در خیابانی تنگ و باریک، از لابهلای موکبها و...
خب، آخر چرا؟
▫️
آقا
#مرتضی_مصطفوی را میبینم که مثل همیشه ستون ثابت اربعینِ برائت است... به حالش غبطه میخورم، بعد از این همه سال، همچنان بر آرمان مبارزه با استکبار ایستاده است، هنوز هرکجا فریاد
«مرگ بر اسرائیل» بلند است،
#آقامرتضی را میشود پیدا کنی، در چشمان مهربانش غیظ ظلمه تاریخ از قابیل تا یزید، از شمر تا ترامپ را میتوانی ببینی... بسیاری از همدورهایهای او یا خود را بازنشسته کردهاند یا سرگرم دنیا شدهاند، اما او بعد از چند عمل قلب و... علیرغم بیمهریهای فراوان، همچنان بر عهد خویش استوار است...
#آقامرتضی برای من و همسنهای من نماد
«کار فرهنگی تمیز» بود، خوشفکر، روبهجلو، پر از ایده و خلاقیت و... همنشین و همنفس
#سیدمرتضی، دیگر چه میخواستیم؟!
یادم هست سالها پیش، بیآنکه دیده باشمش، نوار کاسِتی از بیان خاطراتش در یکی از دانشگاهها به دستم رسیده بود... آن نوار و آن خاطرات، لالایی شبهای من بود... چه شبها که این صدا با پایینترین درجه، از واکمن کوچکم، کنار گوشم پخش میشد و به خواب میرفتم... عجب نوای ملکوتیای بود... انگار هرکس که همنشین
#سیدمرتضی بوده باشد، به فراخور ظرفیت وجودی خود از فضیلتهای او بهرهمند شده باشد...
آن روزها این نوار خاطرات در کنار چند کاست دیگر، از جمله
«رندانهها» که یک کار ترکیبی بود و جاهایی نوشتهها و صدای
#مصطفی_رحیمی را در خودش داشت، پیشرفتهترین ابزار مخزنی ما بود! هر کدام از بچهها که جذب مسجد و هیأت میشد را با یکی از این نوارها، زمینگیر میکردیم!
#آقامرتضی هم حسابی کلافه و ناراحت است، همینکه میبیندم از وضعیت برنامهریزی و طراحی مراسم و... گلایه میکند، حق دارد غالب این موارد را از هفتهها قبل، پیشبینی و گوشزد کرده بود...
التجربة فوق العلم...
ادامه دارد...
✍️
#رحیم_آبفروش
▫️
@qoqnoos2