📌 لطفا کِشوی آخر باز نشود! چند روز است که دارم زائرخانه‌ی امام رضا علیه‌السلام را می‌شورم و می‌سابم. البته با اجازه‌ی آقایم امام رضا علیه‌السلام خودمان هم در این زائرخانه ساکنیم و این باعث دردسرم شده. از آن طرف گاز را دستمال می‌کشم و از طرف دیگر کودکم می‌آید دست می‌مالد روی شیشه‌اش. از آن طرف فرش را جارو می‌زنم و وقتی برمی‌گردم می‌بینم پسرم نشسته روی فرش نان و حلواارده می‌خورد. حتی کشوها را ریختم و دوباره چیدم. با این حال کشوی آخر همیشه کشوی خاله‌بازی بچه‌ها بوده و هر روز چند مرتبه باز می‌شود و واکاوی می‌شود... آقایم امام رضا علیه‌السلام خوب فهمید که من با بچه‌هایم هیچ کار دیگری نمی‌توانم بکنم. می‌گویند هر کس با هر چه دارد در این سیل عظیم ثواب شریک می‌شود. من هم که نه می‌توانم غذایی بپزم و نه می‌توانم جایی بروم برای خدمت، آقایم خودش چند مهمان را مأمور کرد که روز شهادتش بیایند مشهد و جا نداشته باشند و من این دارایی، یعنی همان جایی که زندگی می‌کنم را خالی کنم و در اختیارشان بگذارم. اما این تنها دارایی را باید خوب جوری تحویل حضرتش بدهم. دلم می‌خواهد برق بزند و کادوپیچ باشد. با وجود اینکه هیچ‌کار خاصی از من خواسته نشده اما تا لحظه آخر که زائرخانه را تحویل بدهم درگیر نظافتش هستم. برای مثال چند مرتبه است که روی میز لکه‌ی آب میوه ریخته و دوباره دستمال کشیده‌ام. امیدوارم بالاخره کارهایم قبل از بستن در تمام شود. فقط آقاجان می‌شود یک کاغذ بچسبانم بزنم روی کشوها و بنویسم «لطفا کشوی آخر باز نشود؟» ثریا عودی شنبه | ۱۰ شهریور ۱۴۰۳ | جریان، تربیت نویسندهٔ جریان ساز ‌eitaa.com/jaryaniha ــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 | روایت مردم ایران @ravina_ir ✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید: 📎 بلـه | ایتــا