#خاطراتشهدا❤️
#روایت_عشق💌
#شهیدسجادمرادی🌹
پدر شهید گفتند:
یک بار که از مشهد بر میگشتیم در طبس طوفان شنی رخ داد و آنقدر این طوفان شدید بود که با وجود بسته بودن شیشههای ماشین داخل ماشین مقدار زیادی شن وارد شد، پس از عبور از طوفان سریع به سراغ عمویش که با ما بود، آمد و 2 هزار تومان پول به عمویش داد و گفت این پول بابت نان صبحانهای که خریدید است، مشخص نیست ما به اصفهان برسیم، نمیخواهم حقی بر گردنم باشد.⭐️