🌸‌•°•🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸‌•°•🌸 🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸 🌸 ✨﷽✨ ♥ بہ قلم ✍ : از تو آشپزخونه صداش کردم - مریم جان بیا - جانم ؟ - شام نخوردی ؟ - نه - خانوم خانوما گفتم که بخور - دوست داشتم باهم بخوریم ، که گفتی اشتها نداری - بیا بشین بخور - همه ی مزش به اینه که با هم بخوریم ، تنها دوست ندارم - حالا چی داریم ؟ - لوبیا پلو خودم پختم برات در قابلمه رو برداشت و با ذوق گفت : نگاش کن ... اصلا داره باهات حرف میزنه ... بیچاره التماس میکنه میگه بیا منو بخور خندم گرفت ، فقط مریم بود تو این دنیا که توانایی اینو داشت با دو تا جمله حال خرابمو خوب کنه - خودم پختما دست پخت خاله نیست ، بخوریم ؟ - پس حالا که خودت پختی بکش که حسابی خوردن داره دستاشو بهم زدو با ذوق شروع کرد به کشیدن - گذاشته بودم برات گرم بمونه که غذای سرد نخوری ، بیا بشین - تو ی بشقاب کشیدی ، آفتاب از کدوم طرف در اومده ؟ در آشپز خونه رو بست و قفل کرد ، دیگه طفلک چشمش ترسیده بود از نگاه کنجکاو بچه ها - برنامه چیده بودم حالا که بچه ها خوابند همراه آقای همسر ، ی کمی کثافت کاریِ خوشمزه به خوردت بدم ! ابروهام پرید بالا تو بشقاب مشترک خوردن کثافت کاریه ؟!! خندش گرفت و لب پایینشو به دندون گرفت - اون که نه ... ولی وقتی اینو بریزم تو بشقاب به این نتیجه میرسی که هست وهمزمان کاسه ی ماست و خیار و نعنایی رو که درست کرده بود دمر کرد تو ظرف غذا و دستاشو به طریق خیلی با نمکی به هم مالیدو غذا رو با لذت بو کشید - هومممممم ... همینه ... خودشه ... دلم براش تنگ شده بود محو این حرکات ذوق زده ی غیر ارادیش بودم که عجیب داشت ازم دلبری میکرد که بعد یک قاشق برنج و ماست پر کردو گرفت جلوی دهنم - بهت قول میدم تو عمرت هیچ کثافت کاریه به این خوشمزگی نخورده باشی ، اونقده خوبههههه😁😁 دیگه نتونستم خودمو کنترل کنمو بلند زدم زیر خنده هول شدو سریع قاشق و انداختو جلوی دهنمو گرفت - امیررررر ... ببینم میتونی بچه ها رو بیدار کنیو برناممو بهم بریزی خندم که بند اومد دستشو از روی دهنم برداشتم ببخشید برنامتون چیه اونوقت ؟ - جبران کم کاری گذشته ، از امشب شما حسابی مورد لطف و عنایت بنده قرار میگیرید ، اگه اراده بفرمایید برنامه تشت آب گرم و ماساژ پا رو هم قرار میدیم و بعد چینی به دماغش دادو نمایشی عق زد و چشماشو چپ کرد نمیشد اصلا به این شر بازیاش نخندید ، نمیشد اصلا ی ماچ آبدار ازون گونه هاش نگرفت کشیدمش تو بغلمو کنار گوششو بوسیدم - امشب شما بد بازیی رو شروع کردیا ، متوجه هستی ؟؟؟ - عه بده ؟؟؟!!! پس میخوای برم اون تشته رو بیارم - بدونِ همه ی این کارا شما یکی یک دونه ی دل من هستی ، احتیاج به تشتو این چیزا هیچ وقت نیست گونمو بوسیدو سرشو آورد بالا و عسلی چشماشو بهم دوخت نه نمیشد ازین قاب بی نظیر بگذرم ، سرمو خم کردم رو صورتش ... که گفت : - یکی ی دونه دلت هستم که این همه مدت ، پیش دوستات ، آشناهات ، چه میدونم هر کی بودی ؟؟؟ البته فکر کنم تقصیر خودم بوده بهت کم توجهی کردم که تا این موقع شب ترجیح دادی بیرون باشی 🌸اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه🌸 ┄•●❥ @salambaraleyasin1401 🔴هرگونہ کپے حࢪام و پیگࢪد الهی و قانونی داردونویسنده به هیچ وجه راضی نیست🔴 ارتباط با ما https://eitaa.com/hoseiny110