🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸
🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸
🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸
🌸•°•🌸•°•🌸
🌸•°•🌸
🌸
✨﷽✨
#ࢪَنْجِ_عشـــق♥
بہ قلم ✍ :
#میم_فࢪاهانے
#قسمت604
- امیرمحمد : مش حسین آقا کیه که تولدشه ؟
- آقا حامد : پول قلکاتون جواب داد بالاخره ، نی نی خریده شد رفت
- میثم : ی دونه داداش یا آبجیه که داره بهتون اضافه میشه
واییییی نه ... کی این بحث مزخرف تموم میشه ، مثلا نمیخواستم کسی بفهمه چی شد
- پوریا : مگه بچه ها پول جمع میکردن برای بچه ؟؟؟!!!
- آقا حامد : چه جورم نبودی ببینی
- پیام : وایییی پسر اینا چه با حالن ، چقدر بی معرفتید خب کمکشون میکردید پول قلکاشونو سریع تر جمع کنند تا مشت حسین آقا زودتر بیاد دیگه
و خونه رفت رو هوا
امیرحسین خیلی جدی لبخندی رو به میثم زد ، که یه حالی ازت بگیرمِ خاصی توش نهفته بود و انگار همه ی خانوادش معنی این لبخندشو زود فهمیدنو خودشونو جمع و جور کردند
آقا میثم هول شده تک سرفه ای کرد
- ای بابا جمع کنید این بساطو ، اینا جنبه ندارند داداش ، خودم توجیهشون میکنم که دیگه به مشت حسین آقاتون ، توهینی نشه
آقا پیام بلند زد زیر خنده
- آقا مجتبی : سرش به تنش زیادی کرده داداش ، و رفت ی پس گردنی بهش زدو گفت : پاشو بیا پیش خودم بشین کنترلت کنم تا امشبمونو خراب نکردی
- میثم : عه چرا میزنی ؟
نترسید بابا تا وقتی ضامنش کنارش نشسته خیال همگی تخت باشه شبتون خراب نمیشه
منظورش از ضامن منم ؟؟!!!
این دفعه دیگه امیرحسین بلند شدو همزمان گفت ی ضامنی من به تو نشون بدم ...
که آقا میثم پا به فرار گذاشت
با رفتنش تازه متوجه ی بچه ها شدم
که چه برق شادیی تو چشماشون بود
امیرعلی دست گذاشت رو شکمم و گفت : آخ جون دیگه ما هم نینی داریم
زینب : میرم به دایی علی میگم ما خودمون دیگه نی نی داریم دیگه هی با هلیات برای ما پز نیا
چشمام گرد شد
و اینبار امیرحسین بود که بلند بلند خندید
راضیه با ی جعبه کادوی قرمز که روش ی پاپیون بزرگ بود اومدو داد به امیرحسین اینم برای داداش عزیزم ، الهی که همیشه مثل امشب از ته دل بخندی
- دستت درد نکنه آبجی
گ
- پوریا : چی شد چی شد ، داری خواهر شوهر بازی در میاریا راضیه، این هدیه رو معمولا میدن به مامانِ بچه نه باباش
- رضوان : هدیه ی مامان بچه سر جاشه ولی این سوپرایزه بابای بچه ست
- میثم : بابای بچه خودش همه رو سوپرایز کرد ، وسط دعوا همچین بچم بچم میکرد که من تا دو ساعت هنگ بودم
- امیرحسین : باز تو برگشتی ؟ مثلا نمیدونم میثم اینقدر تو ذوقشون نزن
- آقا حامد : خدا رو چه دیدی شایدم واقعا سوپرایز بود
- پیام : حالا باز کن ببینیم چی هست این سوپرایزتون ؟
🌸اَلّلهُمـّ؏َجِّللِوَلیِّڪَالفَرَجَواَقِمنابِخِدمَـتِه🌸
┄•●❥
@salambaraleyasin1401
🔴هرگونہ کپے حࢪام و پیگࢪد الهی و قانونی داردونویسنده به هیچ وجه راضی نیست🔴
ارتباط با ما
https://eitaa.com/hoseiny110