❀❀ ⃟ٖٖٜ💍 ⃟ٖٖٜٖٜ💍❀❀ ⃟ٖٖٜ💍 ⃟ٖٖٜٖٜ💍
❀❀ ⃟ٖٖٜ💍 ⃟ٖٖٜٖٜ💍
🔹﷽🔹
#ࢪَنْجِ_عشـــق💞
بہ قلم ✍ :
#میم_فࢪاهانے
#قسمت1155
بدون حرفی گوشی آیفون رو گذاشت و درو باز نکرد !!!
با ابروهای بالا رفته به در ورودیشون نگاه میکردم که بالاخره در باز شد و اومد بیرون
_ سلام
_ سلام تحریم شدم دیگه رام نمیدی خونت ؟
_ بد دلخورم ازت امیرحسین ، این حرفا چی بود که تو بیمارستان به مریم خانوم زدی ؟
_ پس حدسم درست بود گوش وایستاده بودی نه ؟
_ خیر ... منتظر بودم تا بیاد بیرون و برگردیم ، منتها شما صداتو انداخته بودی رو سرت ، دیگه شرمنده که گوشام صدایی نَکَره تو شنید
_ اینا رو میگی که یادم بره تک و تنها اومدنش کار توئه نه ؟
_ یادت بره یا نره هیچ اهمیتی برام نداره ؛ مهم این بود که هر دو تون باید حداقل بخاطر بچه ها ازین بلاتکلیفی در میومدید
حالا اومدی که چی ؟
_ اومدم از بلاتکلیفی درش بیارم دیگه ... مگه اینو نمیخوای ؟
_ میخوای دوباره عذابش بدی بنده خدا رو ؟
_ تو دیگه چرا مصطفی ، هرکی ندونه حداقل تو میدونی و در جریان تموم بدبختیهای من هستی
_ بد شکستیش ، باید اول حرفاشو میشنیدی ، اصلاً بهش مجال ندادی
نفسی گرفتم و گفتم : چطوره حالش؟
_ به معنای واقعی داغون
_ برو بهش بگو بپوشه بیاد بیرون ، میخوام باهاش حرف بزنم
_ آره ، اونم سریع میپوشه با کله میاد باهات حرف بزنه
_ برو بهش بگو بیاد حرف مفت نزن
_ دیگه نیست
وا رفتم
_ نیست ؟؟؟ نگو که به همین زودی برگشته ایران !
_ نترس بابا برنگشته
_ یعنی چی ؟
_ رفته هتل
ناباور نگاهش کردم که سریع گفت : به خدا هم من هم بیتا خیلی اصرارش کردیم که نره ، حریفش نمی شدیم اصلا
_ چی میگی مصطفی ، گذاشتی تک و تنها بره هتل ؟
_ پاشو کرده بود تو ی کفش که اصلاً پاشو نمیزاره اینجا ، تازه ازم خواست پروازشو تغییر بدم و بندازم جلو
_ چی بگم به تو آخه ؟
اگر من نیومدم برای این بود که خیالم راحت بود خونه ی تو جاش امنه ، اون وقت همینطور گذاشتی بره؟؟!! نمیگی یه زن تنها تو کشور غریب اگه بلایی سرش بیاد ...
خیلی پستی مصطفی !!!
_ باعث و بانی این حالش تویی ؛ اونوقت من پست شدم ؟
_ حرف نزن بگو کدوم هتله
_ صبر کن بیتا براش شام آماده کرده، بزار بیارم با هم بریم
🔹
🔹اَلّلهُمـّ؏َجِّللِوَلیِّڪَالفَرَجَواَقِمنابِخِدمَـتِه
🔹
⛔️کپےحࢪام ونویسنده به هیچ وجه راضی نیست.
↝𝐉𝐨𝐢𝐧
@salambaraleyasin1401