❀❀ ⃟ٖٖٜ💍 ⃟ٖٖٜٖٜ💍❀❀ ⃟ٖٖٜ💍 ⃟ٖٖٜٖٜ💍 ❀❀ ⃟ٖٖٜ💍 ⃟ٖٖٜٖٜ💍 🔹﷽🔹 💞 بہ قلم ✍ : بدون حرفی گوشی آیفون رو گذاشت و درو باز نکرد !!! با ابروهای بالا رفته به در ورودیشون نگاه می‌کردم که بالاخره در باز شد و اومد بیرون _ سلام _ سلام تحریم شدم دیگه رام نمیدی خونت ؟ _ بد دلخورم ازت امیرحسین ، این حرفا چی بود که تو بیمارستان به مریم خانوم زدی ؟ _ پس حدسم درست بود گوش وایستاده بودی نه ؟ _ خیر ... منتظر بودم تا بیاد بیرون و برگردیم ، منتها شما صداتو انداخته بودی رو سرت ، دیگه شرمنده که گوشام صدایی نَکَره تو شنید _ اینا رو میگی که یادم بره تک و تنها اومدنش کار توئه نه ؟ _ یادت بره یا نره هیچ اهمیتی برام نداره ؛ مهم این بود که هر دو تون باید حداقل بخاطر بچه ها ازین بلاتکلیفی در میومدید حالا اومدی که چی ؟ _ اومدم از بلاتکلیفی درش بیارم دیگه ... مگه اینو نمیخوای ؟ _ می‌خوای دوباره عذابش بدی بنده خدا رو ؟ _ تو دیگه چرا مصطفی ، هرکی ندونه حداقل تو میدونی و در جریان تموم بدبختی‌های من هستی _ بد شکستیش ، باید اول حرفاشو می‌شنیدی ، اصلاً بهش مجال ندادی نفسی گرفتم و گفتم : چطوره حالش؟ _ به معنای واقعی داغون _ برو بهش بگو بپوشه بیاد بیرون ، میخوام باهاش حرف بزنم _ آره ، اونم سریع میپوشه با کله میاد باهات حرف بزنه _ برو بهش بگو بیاد حرف مفت نزن _ دیگه نیست وا رفتم _ نیست ؟؟؟ نگو که به همین زودی برگشته ایران ! _ نترس بابا برنگشته _ یعنی چی ؟ _ رفته هتل ناباور نگاهش کردم که سریع گفت : به خدا هم من هم بیتا خیلی اصرارش کردیم که نره ، حریفش نمی شدیم اصلا _ چی میگی مصطفی ، گذاشتی تک و تنها بره هتل ؟ _ پاشو کرده بود تو ی کفش که اصلاً پاشو نمیزاره اینجا ، تازه ازم خواست پروازشو تغییر بدم و بندازم جلو _ چی بگم به تو آخه ؟ اگر من نیومدم برای این بود که خیالم راحت بود خونه ی تو جاش امنه ، اون وقت همینطور گذاشتی بره؟؟!! نمیگی یه زن تنها تو کشور غریب اگه بلایی سرش بیاد ... خیلی پستی مصطفی !!! _ باعث و بانی این حالش تویی ؛ اونوقت من پست شدم ؟ _ حرف نزن بگو کدوم هتله _ صبر کن بیتا براش شام آماده کرده، بزار بیارم با هم بریم 🔹 🔹اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه 🔹 ⛔️کپےحࢪام ونویسنده به هیچ وجه راضی نیست. ↝𝐉𝐨𝐢𝐧 @salambaraleyasin1401