#خاطرات_شهید_حسنباقری🌷
💬 نگران نباشید |محمد باقری|
◽️نسبت به نیروها و حفظ آنان خیلی حساس بود. همیشه میگفت: «اگه روز محشر، هر کدام از این پدر و مادرها و یا بچههای شهدا، فقط یه دقیقه روی پل صراط جلوی ما رو بگیرن و بگن که تو مسئول بودی و کمکاری کردی و باعث شدی پدر ما شهید بشه، اون موقع تکلیف ما چیه؟ اگه یقه ما را بگیرن، ما چه حرفی برای گفتن داریم؟» همیشه دغدغهاش این بود که مبادا مدیون خون شهدا شویم.
◽️در جریان یکی از عملیاتها که به علت گسترش سازمان رزم، تعداد شهدا هم به مراتب بیشتر شده بود، خیلی ناراحت بود. اما ناراحتی او پس از دیداری که به همراه فرماندهان سپاه با حضرت امام داشتند، برطرف شد. در آن دیدار به حضرت امام عنوان کرده بودند: «احساس ما اینه که ممکنه کوتاهی کنیم و یا شاید حتی توانایی لازم را برای هدایت عملیات نداشته باشیم. اگه اجازه بدین، دیگه مسئولیت فرماندهی رو به عهده نداشته باشیم. ما به جبهه اومده بودیم که مثل بقیه رزمندهها بجنگیم و شهید بشیم، اما حالا هر روز دوستانمون جلوی چشمامون شهید میشن و ما فکر میکنیم در مورد آنها مسئولیم. ما احساس میکنیم نمیتونیم این بار سنگین رو به دوش بکشیم، سنگینیش داره خیلی اذیتمون میکنه.»
◽️حضرت امام خطاب به آنان گفته بود: «شما چه کشته بشین، چه بکشین، پیروزین، مطمئن باشین که این خواست خداست و اسم شما، در دفتر الهی به عنوان فرمانده ثبت شده، شما تدبیرتون رو بکنین و بقیه را به خدا بسپارین و به او توکل کنین. خدا به موقعاش شهادت رو نصیب شما هم خواهد کرد. وظیفهتون رو انجام بدین و نگران چیزی نباشین.»
#قسمت_بیستوهفتم
#حسن_باقری
#کتاب_من_اینجا_نمیمانم
#خاطراتیازشهیدغلامحسینافشردی
⚜ قرارگاه یاوران ولایت دامغان
@yavarane_velayat_damghan