🌸 🦋 🌱 •┈┈••✾•✨•✾••┈┈• - حالا ولش کن چه خبر ؟؟ - سلامتی 😕 ولی میگم این داداش تو هم یه تخته اش کمه ها !!! - وااااا نه بابا ... ول کن اونو - خودت چطوری ؟ گواهینامه ات کو ؟؟؟ 😍 انقدر امیرحسین ذهنم رو درگیر کرده بود که پاک یادم رفت برای چی رفتم اونجا - آهاااا آره راستی گواهینامه ام رو که در جا نمی دن که فعلا قبول شدم حالا پست می کنن - آهااااا خب میای بریم بیرون تو رانندگی کنی ؟ 😍 - امممم باشه بلند شدم لباسام رو پوشیدم ریحانه هم مثل همیشه آماده شد و رفتیم سوار ماشین من شدیم تا بریم باهم یه دوری بزنیم واقعا ذهنم درگیر حرف های ریحانه شده بود بلاخره فضای سکوت تو ماشین که بین مون افتاده بود رو شکستم و گفتم - ریحانه منظورت از این حرفا چی بود ؟؟؟ - کدوم حرفا ؟؟ - همین که گفتی دنیای شما دختر چادریا اونجوریاس و اینا ... - آهااااا خب ببین دنیای هرکسی یه شکلیه مثلا دیدی میگن دنیای دخترونه اینجوریه و اینا ...؟ - خب آره - خب دنیای دختر های چادری هم با دنیای با دنیای بقیه دخترا خیلی فرق می کنه - مثلا چه فرقی ؟؟ - ببین مثلا تو تا یه مغازه لوازم آرایش می بینی ذوق زده میشی و میری توش و با کلی لاک و روژ لب و ... برمی گیردی درسته ؟؟ - خب آره 😃 - ولی من تا یه مغازه لوازم حجاب می بینم میرم توشو با کلیییییی گیره روسری های خوشگل میام بیرون - چه جالب تا حالا بهش فکر نکرده بودم - آره - ولی خب ... - خب چی ؟؟ - هیچی ولش کن بابا امروز اومدیم خوش بگذرونیم 😍 •┈┈••✾•✨•✾••┈┈• رمان جدید عشق پاک در کانال زیر 😍👇🏻 💌| @sh_daneshgar