eitaa logo
شهید عباس دانِشگَر ♡
673 دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
1.7هزار ویدیو
112 فایل
♦️شهید مدافع حرم عباس دانشگر سردار اباذری: شهید عباس دانشگر نمونه بارز یک جوان مومن انقلابی بود👌🏻♥️ #نشر مطالب کانال باعث زنده نگهداشتن یاد شهدا می شود فوروارد زیباتره♡ ¹³⁹⁸.⁹.²⁴ (: ✨🎈
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸 🦋 🌱 •┈┈••✾•✨•✾••┈┈• لبخندی بهم زد و گفت: - حالا ول کن اینا رو... بفرما عزیزم چند لحظه بشین اینجا تا من برم میوه شیرینی بیارم - زحمت نکش - نه بابا چه زحمتی الان میام - باشه اینو گفتم و رفتم سمت میزو مبل هاشون و نشستم روی مبل دو نفره شون تا ریحانه که اومد بتونه بشینه بغلم و گره روسری ام شل کردم و می خواستم لباسام رو در بیارم که یهو از طبقه بالای خونه شون یه صدایی اومد به نظرم صدا صدای همون پسره پشت تلفن که داداش ریحانه است بود داشت خطاب به ریحانه حرف می زد و میومد پایین - ریحانه جان تا دوستت نیومده من میرم دیگه .... کاری نداری ؟ بعد از گفتن این جمله رسید پایین تا چشمش به من افتاد سرخ شد و سرشو انداخت پایین با خودم گفتم: - واااا ! 🙄 چش شد ؟؟ مگه جن دید ؟؟! بعد هم خطاب بهش گفتم: - سلام خوبین ؟! - سلام دوباره تو دلم گفتم: - واااا ! چه پسر عجیب غریبیه اصلا آداب معاشرت بلد نیست هرچی خواهرش خوش برخورد و دوست داشتنیه این کاملا برعکسه تو همین فکرا بودم که بعد از چند لحظه ریحانه با یه سینی که توش دو تا لیوان شربت آلبالو بود و داشت می گفت - ببخشید دیر شد... راستی نمی دونستنم نوشیدنی چی دوست داری به خاطر همین هم شر... به سمت من اومد و با دیدن داداشش جمله اش رو قطع کرد... ریحانه: - عِ! امیرحسین!! تو اینجا چی کار می کنی ؟؟ پس اسم این پسره بی ادب که بلد نیست چطور با یه خانم محترم برخورد کنه و جوابش رو با یه سلام خشک و خالی نده امیر حسینه 😒 امیرحسین: - هیچی فکر می کردم دوستت نیم ساعت دیگه میاد می خواستم برم بیرون که دیدم تشریف آوردن ببخشید مزاحمتون شدم الان میرم ریحانه: - باشه عزیزم مراحمی خداحافظ بعد هم امیرحسین فوری رفت سمت در خروجی شون و در رفت 😳😂 روبه ریحانه کردم و گفتم: - چش بود داداشت ؟؟ ریحانه که تا حالا حواسش به من نبود برگشت سمتم و نگاهم کرد با دیدن من اول چشاش از تعجب گرد شد 😳 بعد پقی زد زیر خنده 😂 - چیه ؟؟؟ شاخ در آوردم ؟ جوش زدم ؟؟ - چی شده ؟؟؟ - هیچی ... پس بگو چرا امیرحسین اینطوری گر گرفته 🤣🤣 - واااا !!! خواهر برادری هر دو خل و چلید... 🙄ِ - هههه 😂 ببین خب داداش منم خصوصیات خودش رو داره دیگه... خلاصه بگم دقیقا از این پسر مذهبیاس که تو ازشون خیلی بدت میاد ... الان هم می خواست زود تر از تو بره که یه وقت دختر نامحرم نبینه هنینطوریش توقع دیدن تو رو نداشت چه برسه به دیدنت با این سر و وضع - وااااا ! من که حجاب داشتم که !! - خب ببین ححاب از نظر تو با حجاب از نظر داداش من فرق می کنه ... حالا ولش کن چه خبر ؟؟ •┈┈••✾•✨•✾••┈┈• رمان جدید عشق پاک در کانال زیر 😍👇🏻 💌| @sh_daneshgar
🌸 🦋 🌱 •┈┈••✾•✨•✾••┈┈• - حالا ولش کن چه خبر ؟؟ - سلامتی 😕 ولی میگم این داداش تو هم یه تخته اش کمه ها !!! - وااااا نه بابا ... ول کن اونو - خودت چطوری ؟ گواهینامه ات کو ؟؟؟ 😍 انقدر امیرحسین ذهنم رو درگیر کرده بود که پاک یادم رفت برای چی رفتم اونجا - آهاااا آره راستی گواهینامه ام رو که در جا نمی دن که فعلا قبول شدم حالا پست می کنن - آهااااا خب میای بریم بیرون تو رانندگی کنی ؟ 😍 - امممم باشه بلند شدم لباسام رو پوشیدم ریحانه هم مثل همیشه آماده شد و رفتیم سوار ماشین من شدیم تا بریم باهم یه دوری بزنیم واقعا ذهنم درگیر حرف های ریحانه شده بود بلاخره فضای سکوت تو ماشین که بین مون افتاده بود رو شکستم و گفتم - ریحانه منظورت از این حرفا چی بود ؟؟؟ - کدوم حرفا ؟؟ - همین که گفتی دنیای شما دختر چادریا اونجوریاس و اینا ... - آهااااا خب ببین دنیای هرکسی یه شکلیه مثلا دیدی میگن دنیای دخترونه اینجوریه و اینا ...؟ - خب آره - خب دنیای دختر های چادری هم با دنیای با دنیای بقیه دخترا خیلی فرق می کنه - مثلا چه فرقی ؟؟ - ببین مثلا تو تا یه مغازه لوازم آرایش می بینی ذوق زده میشی و میری توش و با کلی لاک و روژ لب و ... برمی گیردی درسته ؟؟ - خب آره 😃 - ولی من تا یه مغازه لوازم حجاب می بینم میرم توشو با کلیییییی گیره روسری های خوشگل میام بیرون - چه جالب تا حالا بهش فکر نکرده بودم - آره - ولی خب ... - خب چی ؟؟ - هیچی ولش کن بابا امروز اومدیم خوش بگذرونیم 😍 •┈┈••✾•✨•✾••┈┈• رمان جدید عشق پاک در کانال زیر 😍👇🏻 💌| @sh_daneshgar