یک قطرۀ عشقم که غرق آسمانم یک ذره‌ام اما به‌قدر کهکشانم دیگر به دنبالم نگرد ای چشم دنیا هرگز نمی‌یابی مرا در لامکانم در من بهاری سبز پنهان است ای خاک هرچند در چشم تو همرنگ خزانم در قاب قلب و تور ذهنی جای من نیست طرحی ندارم  اتفاق ناگهانم با هرچه هست‌ونیست دارم رفت‌وآمد یا میهمانم دائما یا میزبانم با آفتاب و ذرّه در رازونیازم وقت نماز عاشقی بانگ اذانم بااینکه پژمرده است روی لالۀ من اما درون خویش یک باغ جوانم دیگر هراس از سوختن در جان من نیست آغوش خود را باز کن خورشید‌جانم! 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky