گرچه خلوت گرچه خسته گرچه بی سو و سراغ
خوابهایی در قفس دیدیم با تعبیر باغ
از اناری حال دل پرسیدم امشب
گفت: خون
لاله را گفتم :خبر تازه چه داری؟
گفت: داغ
ما برادرهایمان را دفن کردیم
ای دریغ ...
زیر حجم سایه ی سنگین کاجی از کلاغ
عطسه های عافیت را ارج ننهادیم
پس...
بوسه ی افطارمان افتاد به وقت فراغ
می رود این روزها گل می دهد لبخندها
باز بوی زلف یاری می خزد زیر دماغ
آرزو؛ گرمی فزای جمع یاران بودن است
چه تفاوت گرمی وصلیم ،یا نفت چراغ
#حامد_عسکری
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky