نامهها برنامهها ۲
طفلان مسلم
#پست_شماره_۱۱
از زندان عبیدالله گریختهایم، از کشته شدن.
گفت: از مرگ گریختهاید و در مرگ واقع شدهاید.
الحمدالله که بر شما دست یافتم.
پس برخاست و بازوهای آنها را ببست.
همچنان دستبسته بودند تا صبح.
و چون فجر، طالع شد بندهی سیاه را که نامش فلیح بود بخواند و بگفت: این دو پسر را بردار و کنار فرات برو گردن زن، سر آنها را برای من بیاور تا نزد عبیدالله برم، دو هزار درهم جایزه بستانم.
آن غلام شمشیر برداشت و دو طفل را روانه کرد و پیشاپیش میرفت، چیزی دور نشده بود که یکی از آن دو گفت: ای سیاه ، سیاهی تو شبیه به سیاهی بلال موذن رسول خدا است.
سیاه گفت: مولای من، مرا به کشتن شما امر کرده است، شما چه کسی هستید؟
گفتند: ای سیاه! ما عترت پیغمبر تو هستیم.
محمد از عترت پیغمبر تو هستیم ، محمد،
ما از زندان عبیدالله از کشته شدن گریختهایم،
این پیر زال ما را مهمان کرد و مولای تو کشتن ما را میخواهد.
(ای قربان این غلام سیاه!
خدایا دیگر خجالت میکشیم به طفلان مسلم پناه ببریم .
ما به همین غلام سیاه پناه میبریم.)
سیاه بر پای آنها افتاد و میبوسید و میگفت: جان من فدای جان شما، روی من سپر بلای شما.
ای عترت پیعمبر برگزیدهی حق! قسم به خدا نباید کاری کنم که محمد روز قیامت خصم من باشد.
#شرح_نامه_ها_برنامه_ها
#علامه_حسن_زاده_آملی
#استاد_صمدي_آملي
#وقایع_عاشورا
ادامه دارد....
🏴کانال شاخه طوبی 🏴
👇👇👇
@shakhehtoba
https://eitaa.com/joinchat/2841182208C176d11888a
💢ما را در نشر هر چه بیشتر کانال یاری فرمایید 🙏💢