اسمم رعناست ازاستان همدان رویا گفت میخوای من گوشیم روبدم دستت یه مدت استفاده کنی،،گفتم نه خودت لازمش داری به عمه میگم..شاید پول دادویه گوشیه ساده خریدم..یکی دوروزی ازاین ماجراگذشت که سرحرف روباعمه بازکردم وگفتم میخوام درسم روبخونم وادامه تحصیل بدم..عمه خیلی بداخلاق بود ولی طرز فکربسته ای نداشت ودختروپسر خودش تحصیلات دانشگاهی داشتن..ازپیشنهادم استقبال کرد و گفت با یکی ازاهالی روستا که ماشین داره هماهنگ میکنم ببره وبیارت..شاید بعد از سالها اولین باربودبلندشدم وصورتش روبوسیدم ازش تشکرکردم...گفتم عمه من اینجا ازدنیای بیرون بی خبرهستم،اگرمیشه بهم پول بدید یه گوشی وسیم کارت برای خودم بخرم..قول میدم دراینده پولش روبهتون پس بدم..عمه اخمهاش روتوهم کردگفت فعلااحتیاج به گوشی نداری،کار داشتی تلفن خونه هست...ازترس اینکه نظرش راجع به ادامه تحصیلم عوض نشه وبهم شک نکنه دیگه اصرارنکردم به رویاخبردادم میدونستم به سعیدخبرمیده و میگه که شروع کردم به ادامه تحصیل .... ادامه در پارت بعدی 👇 ‎‎‌‌‎‎@shayad_etefagh ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈