﷽ غزل امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) یک نکوروی ندیدم که گرفتار تو نیست نیست در مصر، عزیزی که خریدار تو نیست لاله ای را نتوان یافت درین سبز چمن که دلش سوخته ی آتش رخسار تو نیست هر کجا صاف ضمیری ست ترا می جوید آبِ آیینه همین تشنه ی دیدار تو نیست نه همین بر گل رخسار تو شبنم محوست دیده ی کیست که محو گل رخسار تو نیست؟ دامن حُسن تو از دیده ی ما پاکترست گل شبنم زده در عرصه ی گلزار تو نیست خوب کردی که رُخ از آینه پنهان کردی هر پریشان نظری لایق دیدار تو نیست هر که دست از تو کشیده ست چه دارد در دست؟ چه طلب می کند آن کس که طلبکار تو نیست؟ (صائب تبریزی) ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈