من احتمال دیدن اویم در باجه‌ی کتاب‌فروشی من انتظار خواندن اویم در ناگهانِ صفحه‌ی گوشی قربان دست‌های عزیزت! جان می‌دهم به خنده‌ی ریزت دیوانه‌ام کن از همه چیزت با چند جمله‌ی درِ گوشی من مثل گیسوان سیاهت من مثل شانه‌های سفیدت رودی ندیده‌ام به روانی اسبی ندیده‌ام به چموشی آغوشت ای زنانه‌ترین زن! بی‌پرده مثل دیدن خواب است ماهیِّ لیز من نه صواب است رختی به غیر آب بپوشی از خود هزار برکه بنا کن حمام آفتاب به پا کن آماده‌ام که تن بسپارم آماده‌ام اگر تو بجوشی می‌گویمت الهه‌ی من کیست؟ می‌گویمت الهه‌ی من کیست؟ رو می‌کند ولی لب سرخت مثل خدایگان به خموشی @shokoohsher🌱