مسیحای حیدر ، چرا نیمه جانی چرا ، سوخته از زمین و زمانی تو دار و ندار منی ، اندکی صبر در این ، بی شکیبی ، تو باید بمانی شب از فکر فردا که شاید نباشی به چشمم شده خواب ، یک درد جانی حبیبم ،شکیبم ، طبیبم ، تو تنها به این مرد بی کس شده هم زبانی به اجبار ، سر میکشی بغض خود را و پر میکشی ، سخت از دار فانی قراری به دل نیست ، زهرای حیدر تو باید غم سینه ام را بدانی چه شد پر کشیدی و رفتی تو از دست تو افتادی از پا به قد کمانی فدای تو که قبله گاهی به عالم تو که خاک پایت شده ، آسمانی تو که سجده گاه ، همه جن و انسی چرا فاطمه ، یاس من بی نشانی؟ نرگس غریبی سلام الله علیها https://eitaa.com/sobhehoseini