یادش به خير روز و شبم با حسين بود ذكر بي اختيار لبم يا حسين بود پا تا سر ِ عقيله سرو پا حسين بود وقتِ اذان اشهدِ من يا حسين بود   ما تار و پودِ رشته يِ پيراهن هميم يعني من و حسين،حسين و من ِ هميم   دور از تو هست ولي دست از تو بر نداشت خسته شده ست ولي دست از تو برنداشت از پا نشست ولي دست از تو برنداشت زينب شكست ولي دست از تو برنداشت   مانند من كسي به غم و رنج تن نداد آه كه غمي چنين به دلِ پنج تن نداد   يادش به خير بال و پرش ميشدم خودم سايه به سايه همسفرش ميشدم خودم يك عمر مادر و پدر ميشدم خودم جايِ همه فدايِ سرش ميشدم خودم   نام ِ حسين حكم ِ قسم را گرفته بود يك شب نديدنش نفسم را گرفته بود   حالا فقط به پيرُهنش فكر ميكنم ميسوزم و به سوختنش فكر ميكنم دارم به دست و پا زدنش فكر ميكنم بسكه به نيزه و دهنش فكر ميكنم ...   با روضه ي برادرم از هوش ميروم با ضجه هايِ مادرم از هوش ميروم   واي از محاسن تو و انگشتهاي شمر واي از لب و دهان تو و جاي پاي شمر... http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872