هوالصادق
✍️ وضعیت اقتصادی مردم ایران در دهه ی پنجاه از دید یک نوجوان ( #قبل_ازانقلاب) 🙋 : بخش (۱)
✅ قریب به اتفاق دانش آموزان با لباسهایی به مدرسه می آمدند که در اثر فرسودگی، سر زانوی شلوار، یا آرنج کت شان، وصله پینه شده بود. لباسهای بچه ها اغلب از خواهر یا برادر بزرگتر به خواهر و برادر کوچکترش میرسید!
خرید لباس نو هم اغلب یکبار در سال بود و یکی از کارهای مادر ها این بود که لباسهای پاره ی فرزندانشان را وصله پینه کنند .
کفشهای دانش آموزان هم اغلب کتونی و اکثرأ پاره بود . بچه ها معمولاً کیف مدرسه نداشتند و اغلب آنها دفتر و کتاب هایشان را داخل یک کیسه پلاستیکی قرار میدادند و با خود حمل میکردند.
وضعیت اقتصادی خانواده ها به قدری ضعیف بود که برای جلوگیری از گم شدن مداد و خودکار فرزندانشان، مداد و خودکار آنها را با کش به آستین آنها می بستند !
بیش از هفتاد درصد از جمعیت سی و شش میلیونی کشور، در روستاهایی زندگی می کردند که قریب به اتفاق آنها فاقد راه ، آب لوله کشی، برق ، گاز ، تلفن، پزشک و تقریباً هر گونه امکانات جدید زندگی بودند و وضعیت آنها در طول چند صد سال اخیر تقریباً تغییری نکرده بود....!
مردم برای کشت و زرع اغلب از کود انسانی استفاده میکردند !
فاضلاب « خلا ها » مستقیماً با خاک مخلوط میشد و با الاغ به باغها و مزارع منتقل میشد تا در آنها مورد استفاده قرار گیرد !
برق که نبود هیچگونه وسیله ی برقی هم در روستاها موجود نبود ، چراغ گردسوز برای روشنایی بود و کوزه برای آب خنک ، شب نشینی با پدربزرگ ها و مادربزرگ ها به جای سریال های تلویزیونی، اجاق هیزمی و نفتی به جای اجاق گاز و فر و مایکروفر ، کرسی و منقل زغالی به جای پکیج و شوفاژ، چراغ گرد سوز و پی سوز به جای لامپ و لوستر ....
خدای ناکرده اگر کسی بیمار می شد او را برای درمان با الاغ به شهر میبردند.
گذشته از روستاها، حتی در شهرها دلاک ها ختنه میکردند، شکسته بندها ارتوپدی ، سلمانی ها دندان می کشیدند، قابله ها مامایی میکردند، عطاری ها طبابت میکردند،
و رمال ها و جادوگرها و دعانویس ها امور روانشناسی و مشاوره و رتق و فتق گرفتاری های مردم را برعهده داشتند!
اصلاً راه دور نرویم َ در همین رستم آباد خودمان که زیر کاخ شاه بود و فقط دو کیلومتر با کاخ نیاوران فاصله داشت، تا سال ۱۳۴۶ خبری از برق نبود! مردم نه یخچال داشتند و نه رادیو و نه تلویزیون !
آب لوله کشی در سال ۱۳۴۸ آمد و تا قبل از آن آب مردم منطقه از طریق قنات ها تامین می شد. مردم در حیاط خانه دارای آب انبار بودند و آب قنات را که از طریق جوب آب ! به منزل شان می رسید در این آب انبارها ذخیره میکردند و سپس با تلمبه از آنجا به داخل حوض انتقال می دادند.
آب انبار ها معمولاً پر از لجن و زالو می شد و چند وقت یکبار باید توسط صاحب خانه یا « آب حوضی ها» لجن کشی و تمیز میشد . آن روزها یکی از مشاغل مردم همین « آب حوض کشی » بود. اینها در کوچه ها به راه می افتادند و داد می زدند: آب حوضیه ...آب حوض ....آب حوض می کشیم ...
در آن سوز و سرمای زمستان های آن سالها، تنها وسیله ی گرمایشی مردم یا بخاری های نفتی و چراغ علاء الدین بود و یا کرسی ها زغالی . و مردم برای گرم نگهداشتن اتاقی که در آن زندگی می کردند درب اتاق و پنجرهها را با پتو های کهنه میپوشانیدند.
با وجودی که مردم در تنگنای زندگی بودند اما مستشاران آمریکایی در ناز و نعمت و رفاه فوقالعاده ای قرار داشتند . قریب به اتفاق ویلاهای منطقه ی فرمانیه ، دروس و نیاوران یا در اختیار امرای لشکری و کشوری قرار داشت و یا در اختیار مستشاران آمریکایی و انگلیسی بود . اینها همگی در ویلاهای مدرن خودشان سگ داشتند و شب که میشد به قدری صدای سگ می آمد که حقیقتأ خوابیدن خیلی سخت بود !
ویلاهای این مناطق کاملا با سبک معماری آمریکایی ساخته شده بود و دیوار حیاط آنها اغلب در قسمتهای باریکی باز بود و یا نرده ای بود . حیاط همه ی این ویلاها دارای استخر بود و آمریکایی ها بعد از ظهر ها به طور دسته جمعی در این استخر ها شنا میکردند. یکی از سرگرمی های بچه ها، تماشای شنای آمریکایی ها از میان درز دیوارها بود . در هر صورت زندگی مستشاران آمریکایی با زندگی مردم عادی به کلی متفاوت بود. ورزشگاه بزرگ انقلاب با پیشرفته ترین امکانات در اختیار آنها و سران حکومت بود ، زمین های ورزشی در برخی از محلات به کلی در اختیار آمریکایی ها قرار داشت ، فروشگاه های بزرگی تاسیس شده بود که بیشتر مشتریانشان را آمریکایی ها تشکیل میدادند......
در شهرها و روستاها بیش از نود درصد خانواده ها در یک یا حداکثر در دو اتاق زندگی می کردند و وسایل پخت و پز و کاسه بشقاب ها در گوشه ای از این اتاق یا در اتاقک کوچکی که در کنج اتاق اصلی قرار داشت قرار میگرفت.
👈ادامه دارد... !
#خمینی#شاه@Behzadzare✍