هدایت شده از دانشجوی مشروطی
هوالقادر
🔴 روزی حاکمان قلدور و زورگوی #آمریکا و #انگلیس و #شوروی درخود تهران جلسه میگرفتن و #شاه مفلوک ما را هم راه نمیدادن !!!
🔻این روزها در وین قلب #اروپا جلسه ای درحال برگزاریست که به دستور رهبر ایران آمریکا حق ورود به آن را ندارد وباید در اتاقهای آنسوی راهروها منتظر اخبار آن جلسه باشند !!!
🔹 براستی اگراسم این اقتدار نیست پس چیست ؟!
✅ بیاد اما وشهداء وسلامتی رهبر معظم و مقتدر انقلاب صلوات
✍بهزادزارع
@daneshjumashruti
هدایت شده از دانشجوی مشروطی
3.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔹 طرف داماد شاه بوده، وزیر امور خارجه بوده، سفیر پهلوی توی آمریکا بوده، میگه این عزتی که #جمهوری_اسلامی برای ایران و ایرانی ساخته برای ما در دوران پهلوی یک آرزو بود !!!
☑️ اما الان بعضی افراد سنّشون یک سوم #انقلاب نیست، یه گوشی دست گرفتن و میگن ما زمان #شاه عزت داشتیم.😅
هدایت شده از دانشجوی مشروطی
7.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 گَشتی در کاخِ نَنهی ۹۰ سالهی #شاه #پهلوی ...!
♦️متاسفانه روی ضعف حافظه مردم حساب کردن!!!
💥تصاویری کمتر دیدهشده از بیمارستان اختصاصی که در کاخ داشت تا انباری از مشروب و سینمایی با انواع و اقسام فیلمهای سکسی
تولههای ایشون الان دنبال #زن_زندگی_ازادی ان 😂😂😂😂😂
✅حتما امروز هم در نظام #جمهوری_اسلامی ضعفها وسوء استفاده هایی هست ولی مردم نباید فراموش کنند چه کسانی برما حکومت میکردند!!!
•┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈•
@Behzadzare
هدایت شده از دانشجوی مشروطی
🔴⚡️بعد ۴۳ سال واقعا نظرم در مورد رژیم پهلوی با این اطلاعات عوض شد.
⚡️فهمیدم خیلی اطلاعات را جمهوری اسلامی به ما نداده است.
🔺واقعا چرا #جمهوری_اسلامی یکی از این کارهای رضا شاه و محمد رضا شاه را انجام نمیده
🔺۵۰ سال دیگه هم به گرد پای این پدر و پسر نمی رسید شما هم موارد زیر را بخوانید:
🔺۴۶ درصد نقدینگی کل کشور در حسابهای شخصی او بود (نگاهی به شاه، ملک زاده میلانی، مدیر برنامه مطالعات ایران در دانشگاه استنفورد، ص۱۰۷)
🔺۴۴هزار زمین زراعی روستایی خوش آب و هوای کشور را به زور گرفته و به نام خودش کرده بود
(تاریخ بیست ساله ایران، حسین مکی، ج۶، ص۱۳۷)
🔺جناب #رضاشاه هوادار هیتلر و ایدئولژی نازیسم بود و در جنگ جهانی دوم به همین خاطر انگلیس، شوروی و امریکا او را از تخت سلطنت پائین کشیدند و فرستادند تبعید در آفریقای جنوبی.
بعد از تبعید ۱۰ ملیون لیره انگلیس(در سال ۱۳۲۰) در بانکهای خارج داشت.
(رضاخان در گذرگاه تاریخ، فتح الله نوری اسفندیاری، رییس مجلس رضاخان، ج۲،ص۹۹۱)
🔺چیزی از جنایات او شنیده اید؟ همان که تصویرش کرده اند: «خیلی قاطع بود» در ۲۴ تا ۲۶ آذرماه ۱۳۰۶ رضاشاه با هواپیما شهرهایی از لرستان را بمباران کرد (عملیات لرستان، سرتیپ محمدشاه بختی(فرمانده لشکر رضا شاه در لرستان و آذربایجان)، ص۲۴۹_۲۵۰)
🔺ویلیام داگلاس آمریکایی در کتابش مینویسد: افسران رضاشاه سر جوانان لر را قطع میکردند، سینی آهنی گداخته ای را بر روی گردن بریده آنها میگذاشتند تا جنازه چند قدم بدود سپس بر سر قدمهای آنها شرط بندی میکردند
(سرزمین های شگفت، ویلیام داگلاس، قاضی دیوان عالی آمریکا، ص۱۷۵) داگلاس میگوید
🔺در حمله به عشایر لر سربازها به هر بچه ای میرسیدند لوله هفت تیر خود را در شقیقه او میگذاشتند و مغزش را متلاشی میکردند
(همان، ص۱۷۳)
🔺استفانی کرونین آمریکایی در کتابش مینویسد، سرهنگ دولو در دشت ترکمن در هر دهکده تعدادی مردم را به دار آویخت، اموالشان را غارت کرد به زنانشان هتک حرمت کرد و جواهراتشان را سرقت نمود
(ارتش و حکومت پهلوی، استفانی کرونین(استاد دانشگاه اکسفورد)ص۳۴۵)
🔺خوانین بویر احمد را با دادن وعده تامین جان و سوگند، به تهران آوردند و کشتند، از طایفه بهمنی در کهکیلویه ۹۷ نفر را در یک روز کشتند که یک نفرشان ۱۳ ساله بود.
🔺چهارصد نفر را در اهواز حبس کردند که سیصد نفرشان در زندان مردند
(تاریخ بیست ساله ایران، حسین مکی، ج۵، ص۴۷۱)
🔺عبدالله مستوفی به ارتش تحت امر رضا خان نوشت برادارانه توصیه میکنم زنهای ایل را به شیر دادن سگهای خود وادار نکنید
(شرح زندگانی من، ج۳،)
🔴⚡️و اما محمدرضا شاه؛
🔺محمدرضا نفت رایگان به مصر میداد
(مستند آریا مهر شبکه منوتو)
🔺بیش از یک ششم جمعیت ایران سوء تغذیه داشتند؛
(تاریخ تحول ایران، جان فوران، ترجمه احمدتدین، ص۴۷۷)
🔺سالی ۴هزار لیره انگلیس(پوند) به نوه پادشاه برکنار شده اتیوپی پول میداد؛
رفاقتی(هدایای دربار #پهلوی به بیگانگان، ص۲۶۸)
🔺اسدالله علم در خاطراتش میگوید حقوق ۶ تا ۷ هزار دلار برای ثریا تعیین شد، حال آنکه چندی قبل ۱٫۵ میلیون دلار به او داده بودیم.
(یادداشتهای علم، ج۶،ص۳۰۹)
🔺به دوست دختر هالیوودی اش گریس کلی، یک قفس طلا که داخلش یک قطعه الماس و یک پرنده ساخته شده از یاقوت کبود بود و یک دستبند طلا از مروارید و الماس و یک جعبه طلا که داخلش یک ست با ۳۲ عدد الماس بود داد. گریس اولش شک کرد که این ها را پس بدهد از بس زیاد بود
(زندگی و زمانه پرنسس های آمریکایی، وندی لی، ص۴۷)
🔺در سال ۵۳ مبلغ ۵۰۰ میلیون لیره استرلینگ به انگلیس کمک مالی کرد تا صنایع غذایی انگلیس ورشکسته نشود
(یادداشتهای علم، ج۴، ص۱۹۳)
🔺هنگام فرار فقط شمس و اشرف یک میلیارد و هشتصد میلیون دلار از ایران خارج کردند
(نگاهی به شاه، عباس ملک زاده میلانی، مدیر برنامه مطالعات ایران در استنفورد، ص۲۳۶)
🔺وقتی از نگه داشتن او ناامید شدند چه کردند؟
سالیوان سفیر آمریکا و ژنرال هایزر نزد شاه رفتند بعد از گفتگو شاه گفت: اینها به ما تکلیف کردند که از کشور برویم، ما که به انگلیس و آمریکا بد نکردیم
(کتاب پروژه تاریخ شفاهی ایران در دانشگاه هاروارد، حبیب لاجوردی، ج۱۳، ص۶۱۱)
🔺اردشیر زاهدی میگوید #شاه گفت من تمام عمرم را در خدمت آمریکا گذراندم و اکنون آمریکا حتی اجازه نمیدهد در بیمارستانهای آن کشور بستری شوم
(۲۵ سال در کنار شاه، زاهدی، ص۳۶۴_۳۸۰)
@Behzadzare✍
هدایت شده از دانشجوی مشروطی
هوالصادق
✍️ وضعیت اقتصادی مردم ایران در دهه ی پنجاه از دید یک نوجوان ( #قبل_ازانقلاب) 🙋 : بخش (۱)
✅ قریب به اتفاق دانش آموزان با لباسهایی به مدرسه می آمدند که در اثر فرسودگی، سر زانوی شلوار، یا آرنج کت شان، وصله پینه شده بود. لباسهای بچه ها اغلب از خواهر یا برادر بزرگتر به خواهر و برادر کوچکترش میرسید!
خرید لباس نو هم اغلب یکبار در سال بود و یکی از کارهای مادر ها این بود که لباسهای پاره ی فرزندانشان را وصله پینه کنند .
کفشهای دانش آموزان هم اغلب کتونی و اکثرأ پاره بود . بچه ها معمولاً کیف مدرسه نداشتند و اغلب آنها دفتر و کتاب هایشان را داخل یک کیسه پلاستیکی قرار میدادند و با خود حمل میکردند.
وضعیت اقتصادی خانواده ها به قدری ضعیف بود که برای جلوگیری از گم شدن مداد و خودکار فرزندانشان، مداد و خودکار آنها را با کش به آستین آنها می بستند !
بیش از هفتاد درصد از جمعیت سی و شش میلیونی کشور، در روستاهایی زندگی می کردند که قریب به اتفاق آنها فاقد راه ، آب لوله کشی، برق ، گاز ، تلفن، پزشک و تقریباً هر گونه امکانات جدید زندگی بودند و وضعیت آنها در طول چند صد سال اخیر تقریباً تغییری نکرده بود....!
مردم برای کشت و زرع اغلب از کود انسانی استفاده میکردند !
فاضلاب « خلا ها » مستقیماً با خاک مخلوط میشد و با الاغ به باغها و مزارع منتقل میشد تا در آنها مورد استفاده قرار گیرد !
برق که نبود هیچگونه وسیله ی برقی هم در روستاها موجود نبود ، چراغ گردسوز برای روشنایی بود و کوزه برای آب خنک ، شب نشینی با پدربزرگ ها و مادربزرگ ها به جای سریال های تلویزیونی، اجاق هیزمی و نفتی به جای اجاق گاز و فر و مایکروفر ، کرسی و منقل زغالی به جای پکیج و شوفاژ، چراغ گرد سوز و پی سوز به جای لامپ و لوستر ....
خدای ناکرده اگر کسی بیمار می شد او را برای درمان با الاغ به شهر میبردند.
گذشته از روستاها، حتی در شهرها دلاک ها ختنه میکردند، شکسته بندها ارتوپدی ، سلمانی ها دندان می کشیدند، قابله ها مامایی میکردند، عطاری ها طبابت میکردند،
و رمال ها و جادوگرها و دعانویس ها امور روانشناسی و مشاوره و رتق و فتق گرفتاری های مردم را برعهده داشتند!
اصلاً راه دور نرویم َ در همین رستم آباد خودمان که زیر کاخ شاه بود و فقط دو کیلومتر با کاخ نیاوران فاصله داشت، تا سال ۱۳۴۶ خبری از برق نبود! مردم نه یخچال داشتند و نه رادیو و نه تلویزیون !
آب لوله کشی در سال ۱۳۴۸ آمد و تا قبل از آن آب مردم منطقه از طریق قنات ها تامین می شد. مردم در حیاط خانه دارای آب انبار بودند و آب قنات را که از طریق جوب آب ! به منزل شان می رسید در این آب انبارها ذخیره میکردند و سپس با تلمبه از آنجا به داخل حوض انتقال می دادند.
آب انبار ها معمولاً پر از لجن و زالو می شد و چند وقت یکبار باید توسط صاحب خانه یا « آب حوضی ها» لجن کشی و تمیز میشد . آن روزها یکی از مشاغل مردم همین « آب حوض کشی » بود. اینها در کوچه ها به راه می افتادند و داد می زدند: آب حوضیه ...آب حوض ....آب حوض می کشیم ...
در آن سوز و سرمای زمستان های آن سالها، تنها وسیله ی گرمایشی مردم یا بخاری های نفتی و چراغ علاء الدین بود و یا کرسی ها زغالی . و مردم برای گرم نگهداشتن اتاقی که در آن زندگی می کردند درب اتاق و پنجرهها را با پتو های کهنه میپوشانیدند.
با وجودی که مردم در تنگنای زندگی بودند اما مستشاران آمریکایی در ناز و نعمت و رفاه فوقالعاده ای قرار داشتند . قریب به اتفاق ویلاهای منطقه ی فرمانیه ، دروس و نیاوران یا در اختیار امرای لشکری و کشوری قرار داشت و یا در اختیار مستشاران آمریکایی و انگلیسی بود . اینها همگی در ویلاهای مدرن خودشان سگ داشتند و شب که میشد به قدری صدای سگ می آمد که حقیقتأ خوابیدن خیلی سخت بود !
ویلاهای این مناطق کاملا با سبک معماری آمریکایی ساخته شده بود و دیوار حیاط آنها اغلب در قسمتهای باریکی باز بود و یا نرده ای بود . حیاط همه ی این ویلاها دارای استخر بود و آمریکایی ها بعد از ظهر ها به طور دسته جمعی در این استخر ها شنا میکردند. یکی از سرگرمی های بچه ها، تماشای شنای آمریکایی ها از میان درز دیوارها بود . در هر صورت زندگی مستشاران آمریکایی با زندگی مردم عادی به کلی متفاوت بود. ورزشگاه بزرگ انقلاب با پیشرفته ترین امکانات در اختیار آنها و سران حکومت بود ، زمین های ورزشی در برخی از محلات به کلی در اختیار آمریکایی ها قرار داشت ، فروشگاه های بزرگی تاسیس شده بود که بیشتر مشتریانشان را آمریکایی ها تشکیل میدادند......
در شهرها و روستاها بیش از نود درصد خانواده ها در یک یا حداکثر در دو اتاق زندگی می کردند و وسایل پخت و پز و کاسه بشقاب ها در گوشه ای از این اتاق یا در اتاقک کوچکی که در کنج اتاق اصلی قرار داشت قرار میگرفت.
👈ادامه دارد... !
#خمینی
#شاه
@Behzadzare✍
هدایت شده از دانشجوی مشروطی
هوالصادق
✍️ وضعیت اقتصادی مردم ایران در دهه ی پنجاه از دید یک نوجوان ( #قبل_ازانقلاب) 🙋 : بخش (۲)
✅ رختخواب ها هم در گوشه ی دیگری روی هم چیده و با ملافه پوشانیده میشد.
اغلب خبری از میز و صندلی و مبل و کتابخانه هم نبود . بچه ها برای نوشتن مشق روی زمین کُپ میکردند یا اینکه از قابلمه به عنوان میز تحریر استفاده میکردند .
روشنایی منازل هم با چراغ گردسوز و شمع بود . کسانی که وضعیت بهتری داشتند چند ساعتی هم از چراغ زنبوری که نور بهتر داشت استفاده میکردند.
شب که می شد همانند پادگان های نظامی همه با هم در یک ساعت مشخص میخوابیدند . گاهی جا برای انداختن رختخواب همه کافی نبود !
البته وضعیت در تابستان ها بهتر بود و معمولاً فضای حیاط خانه ها یا پشت بام ها هم برای خوابیدن مورد استفاده قرار میگرفت. یادم هست که بارها بچه ها از کلٌه ی پشت بام به زمین افتاده بودند و دست و پایشان شکسته بود !
آنچه در حکومت پهلوی جالب بود عدالت اجتماعی بر پایه ی فقر بود !
قاطبه ی مردم یعنی بیش از نود تا نود و پنج درصد مردم در چنین شرایط سختی بودند، شاید کمی کمتر یا کمی بیشتر !
مردم اغلب با سیلی صورت خود را سرخ نگه میداشتند و ظاهراً اعتراضی هم نداشتند . رضا شاه چنان زهر چشمی از مردم گرفته بود که صرفأ به زنده ماندن راضی بودند و هیچ آرزویی برای بهتر شدن زندگی شان نداشتند !
اغنیا سرشان به زندگی اشرافی و عیش و نوش گرم بود و فقرا هم سرشان به بدبختی های خودشان.
از سوی دیگر وضعیت فرهنگی به گونه ای بود که سر بسیاری از مردم به مسائلی گرم شده بود که آنها را از اینکه به زندگی بهتر و مناسبتر فکر کنند به کلی غافل میکرد:
آغاسی برایشان لب کارون میخواند ، گوگوش پشت دیوار دلم یه صدای پا میاد ،حبیب ، من مرد تنهای شبم .... بیک ایمان وردی برایشان آرتیست بازی در می آورد، بهروز وثوقی لات بازی ...کاباره ها پر بود از جوانانی که مینوشیدند و می رقصیدند ، قمارخانه ها پر بود از مردان و زنانی که دار و ندار خودشان را می باختند، کوچه ها و خیابان ها هم پر بود از دائم الخمر ها و معتادانی که قید زندگی را زده بودند.
با این اوضاع و احوال اجتماعی، شاه با خبرنگاران خارجی مصاحبه میکرد و با غرور می گفت ما به قدری کار و پروژه داریم که ناچاریم از خارج کارگر بیاوریم ....!
و در این میان خانواده های شریف و مومن هم دندان بر جگر داشتند و با تمام وجود مراقب دین و ایمان خود و فرزندانشان ، تا در این منجلابی که دولتمردان تدارک دیده اند گرفتار نشوند .
در شرایطی که بیش از هفتاد درصد جمعیت ایران در روستاها زندگی میکردند، وضعیت آنها با چند صد سال قبل تفاوتی نداشت و از آب لوله کشی و برق و گاز و تلفن و راه و بهداشت و درمان در آنها خبری نبود. وضعیت شهر ها نیز چندان رو به راه نبود ، بسیاری از کوچه ها خاکی بود ، جاده های بین شهری بسیار اندک و اغلب آنها پر از دست انداز بود . در دهه ی چهل و پنجاه هرگاه به اصفهان می رفتیم در اثر بالا و پایین رفتن های مکرر از دست اندازها ، همیشه دچار حالت تهوع میشدم . بزرگترها یادشان هست که در طول یک مسافرت هشت ساعته با اتوبوس، اکثر مسافرین دچار استفراغ میشدند و یکی از وظایف شاگرد راننده رساندن پاکت های کاغذی به مسافرین بود !
جاده های روستایی تقریبا به کلی خاکی بودند و این جاده ها اغلب در اثر عبور و مرور مکرر اتوبوس ها و کامیون ها، شکل جاده به خود گرفته بودند.
عرضم را خلاصه کنم و تمام!
پهلوی فقط خودش را دید و اطرافیان خودش را،
بیگانگان را میدان داد،
توده ی مردم را نادیده گرفت،
ایرانیان را تحقیر کرد،
دین ، فرهنگ و ارزشهای مردم را زیر پا له کرد،
خود را به کری زد و صدای آنها را نشنید،
خود را به نابینایی زد و گرفتاری های آنان را ندید،
بی معرفتی کرد و مهربانی و با وفایی و قدرشناسی مردم را نفهمید ....
تا اینکه از میان این مردم ، مردی به پا خواست ،
مردی از جان گذشته که مظهر شرف بود،
مردی که دوستدار مستضعفان و خصم اهریمنان بود ،
مردی که نجات انسان ها شعارش بود و مرگ در راه حق را افتخار خود میدانست....
آری او کسی نبود جز: خمینیِ امام🌹
#خمینی
#شاه
@Behzadzare✍
هدایت شده از دانشجوی مشروطی
هوالصادق
✍️ وضعیت اقتصادی مردم ایران در دهه ی پنجاه از دید یک نوجوان ( #قبل_ازانقلاب) 🙋 : بخش (۱)
✅ قریب به اتفاق دانش آموزان با لباسهایی به مدرسه می آمدند که در اثر فرسودگی، سر زانوی شلوار، یا آرنج کت شان، وصله پینه شده بود. لباسهای بچه ها اغلب از خواهر یا برادر بزرگتر به خواهر و برادر کوچکترش میرسید!
خرید لباس نو هم اغلب یکبار در سال بود و یکی از کارهای مادر ها این بود که لباسهای پاره ی فرزندانشان را وصله پینه کنند .
کفشهای دانش آموزان هم اغلب کتونی و اکثرأ پاره بود . بچه ها معمولاً کیف مدرسه نداشتند و اغلب آنها دفتر و کتاب هایشان را داخل یک کیسه پلاستیکی قرار میدادند و با خود حمل میکردند.
وضعیت اقتصادی خانواده ها به قدری ضعیف بود که برای جلوگیری از گم شدن مداد و خودکار فرزندانشان، مداد و خودکار آنها را با کش به آستین آنها می بستند !
بیش از هفتاد درصد از جمعیت سی و شش میلیونی کشور، در روستاهایی زندگی می کردند که قریب به اتفاق آنها فاقد راه ، آب لوله کشی، برق ، گاز ، تلفن، پزشک و تقریباً هر گونه امکانات جدید زندگی بودند و وضعیت آنها در طول چند صد سال اخیر تقریباً تغییری نکرده بود....!
مردم برای کشت و زرع اغلب از کود انسانی استفاده میکردند !
فاضلاب « خلا ها » مستقیماً با خاک مخلوط میشد و با الاغ به باغها و مزارع منتقل میشد تا در آنها مورد استفاده قرار گیرد !
برق که نبود هیچگونه وسیله ی برقی هم در روستاها موجود نبود ، چراغ گردسوز برای روشنایی بود و کوزه برای آب خنک ، شب نشینی با پدربزرگ ها و مادربزرگ ها به جای سریال های تلویزیونی، اجاق هیزمی و نفتی به جای اجاق گاز و فر و مایکروفر ، کرسی و منقل زغالی به جای پکیج و شوفاژ، چراغ گرد سوز و پی سوز به جای لامپ و لوستر ....
خدای ناکرده اگر کسی بیمار می شد او را برای درمان با الاغ به شهر میبردند.
گذشته از روستاها، حتی در شهرها دلاک ها ختنه میکردند، شکسته بندها ارتوپدی ، سلمانی ها دندان می کشیدند، قابله ها مامایی میکردند، عطاری ها طبابت میکردند،
و رمال ها و جادوگرها و دعانویس ها امور روانشناسی و مشاوره و رتق و فتق گرفتاری های مردم را برعهده داشتند!
اصلاً راه دور نرویم َ در همین رستم آباد خودمان که زیر کاخ شاه بود و فقط دو کیلومتر با کاخ نیاوران فاصله داشت، تا سال ۱۳۴۶ خبری از برق نبود! مردم نه یخچال داشتند و نه رادیو و نه تلویزیون !
آب لوله کشی در سال ۱۳۴۸ آمد و تا قبل از آن آب مردم منطقه از طریق قنات ها تامین می شد. مردم در حیاط خانه دارای آب انبار بودند و آب قنات را که از طریق جوب آب ! به منزل شان می رسید در این آب انبارها ذخیره میکردند و سپس با تلمبه از آنجا به داخل حوض انتقال می دادند.
آب انبار ها معمولاً پر از لجن و زالو می شد و چند وقت یکبار باید توسط صاحب خانه یا « آب حوضی ها» لجن کشی و تمیز میشد . آن روزها یکی از مشاغل مردم همین « آب حوض کشی » بود. اینها در کوچه ها به راه می افتادند و داد می زدند: آب حوضیه ...آب حوض ....آب حوض می کشیم ...
در آن سوز و سرمای زمستان های آن سالها، تنها وسیله ی گرمایشی مردم یا بخاری های نفتی و چراغ علاء الدین بود و یا کرسی ها زغالی . و مردم برای گرم نگهداشتن اتاقی که در آن زندگی می کردند درب اتاق و پنجرهها را با پتو های کهنه میپوشانیدند.
با وجودی که مردم در تنگنای زندگی بودند اما مستشاران آمریکایی در ناز و نعمت و رفاه فوقالعاده ای قرار داشتند . قریب به اتفاق ویلاهای منطقه ی فرمانیه ، دروس و نیاوران یا در اختیار امرای لشکری و کشوری قرار داشت و یا در اختیار مستشاران آمریکایی و انگلیسی بود . اینها همگی در ویلاهای مدرن خودشان سگ داشتند و شب که میشد به قدری صدای سگ می آمد که حقیقتأ خوابیدن خیلی سخت بود !
ویلاهای این مناطق کاملا با سبک معماری آمریکایی ساخته شده بود و دیوار حیاط آنها اغلب در قسمتهای باریکی باز بود و یا نرده ای بود . حیاط همه ی این ویلاها دارای استخر بود و آمریکایی ها بعد از ظهر ها به طور دسته جمعی در این استخر ها شنا میکردند. یکی از سرگرمی های بچه ها، تماشای شنای آمریکایی ها از میان درز دیوارها بود . در هر صورت زندگی مستشاران آمریکایی با زندگی مردم عادی به کلی متفاوت بود. ورزشگاه بزرگ انقلاب با پیشرفته ترین امکانات در اختیار آنها و سران حکومت بود ، زمین های ورزشی در برخی از محلات به کلی در اختیار آمریکایی ها قرار داشت ، فروشگاه های بزرگی تاسیس شده بود که بیشتر مشتریانشان را آمریکایی ها تشکیل میدادند......
در شهرها و روستاها بیش از نود درصد خانواده ها در یک یا حداکثر در دو اتاق زندگی می کردند و وسایل پخت و پز و کاسه بشقاب ها در گوشه ای از این اتاق یا در اتاقک کوچکی که در کنج اتاق اصلی قرار داشت قرار میگرفت.
👈ادامه دارد... !
#خمینی
#شاه
@Behzadzare✍
هدایت شده از دانشجوی مشروطی
هوالصادق
✍️ وضعیت اقتصادی مردم ایران در دهه ی پنجاه از دید یک نوجوان ( #قبل_ازانقلاب) 🙋 : بخش (۲)
✅ رختخواب ها هم در گوشه ی دیگری روی هم چیده و با ملافه پوشانیده میشد.
اغلب خبری از میز و صندلی و مبل و کتابخانه هم نبود . بچه ها برای نوشتن مشق روی زمین کُپ میکردند یا اینکه از قابلمه به عنوان میز تحریر استفاده میکردند .
روشنایی منازل هم با چراغ گردسوز و شمع بود . کسانی که وضعیت بهتری داشتند چند ساعتی هم از چراغ زنبوری که نور بهتر داشت استفاده میکردند.
شب که می شد همانند پادگان های نظامی همه با هم در یک ساعت مشخص میخوابیدند . گاهی جا برای انداختن رختخواب همه کافی نبود !
البته وضعیت در تابستان ها بهتر بود و معمولاً فضای حیاط خانه ها یا پشت بام ها هم برای خوابیدن مورد استفاده قرار میگرفت. یادم هست که بارها بچه ها از کلٌه ی پشت بام به زمین افتاده بودند و دست و پایشان شکسته بود !
آنچه در حکومت پهلوی جالب بود عدالت اجتماعی بر پایه ی فقر بود !
قاطبه ی مردم یعنی بیش از نود تا نود و پنج درصد مردم در چنین شرایط سختی بودند، شاید کمی کمتر یا کمی بیشتر !
مردم اغلب با سیلی صورت خود را سرخ نگه میداشتند و ظاهراً اعتراضی هم نداشتند . رضا شاه چنان زهر چشمی از مردم گرفته بود که صرفأ به زنده ماندن راضی بودند و هیچ آرزویی برای بهتر شدن زندگی شان نداشتند !
اغنیا سرشان به زندگی اشرافی و عیش و نوش گرم بود و فقرا هم سرشان به بدبختی های خودشان.
از سوی دیگر وضعیت فرهنگی به گونه ای بود که سر بسیاری از مردم به مسائلی گرم شده بود که آنها را از اینکه به زندگی بهتر و مناسبتر فکر کنند به کلی غافل میکرد:
آغاسی برایشان لب کارون میخواند ، گوگوش پشت دیوار دلم یه صدای پا میاد ،حبیب ، من مرد تنهای شبم .... بیک ایمان وردی برایشان آرتیست بازی در می آورد، بهروز وثوقی لات بازی ...کاباره ها پر بود از جوانانی که مینوشیدند و می رقصیدند ، قمارخانه ها پر بود از مردان و زنانی که دار و ندار خودشان را می باختند، کوچه ها و خیابان ها هم پر بود از دائم الخمر ها و معتادانی که قید زندگی را زده بودند.
با این اوضاع و احوال اجتماعی، شاه با خبرنگاران خارجی مصاحبه میکرد و با غرور می گفت ما به قدری کار و پروژه داریم که ناچاریم از خارج کارگر بیاوریم ....!
و در این میان خانواده های شریف و مومن هم دندان بر جگر داشتند و با تمام وجود مراقب دین و ایمان خود و فرزندانشان ، تا در این منجلابی که دولتمردان تدارک دیده اند گرفتار نشوند .
در شرایطی که بیش از هفتاد درصد جمعیت ایران در روستاها زندگی میکردند، وضعیت آنها با چند صد سال قبل تفاوتی نداشت و از آب لوله کشی و برق و گاز و تلفن و راه و بهداشت و درمان در آنها خبری نبود. وضعیت شهر ها نیز چندان رو به راه نبود ، بسیاری از کوچه ها خاکی بود ، جاده های بین شهری بسیار اندک و اغلب آنها پر از دست انداز بود . در دهه ی چهل و پنجاه هرگاه به اصفهان می رفتیم در اثر بالا و پایین رفتن های مکرر از دست اندازها ، همیشه دچار حالت تهوع میشدم . بزرگترها یادشان هست که در طول یک مسافرت هشت ساعته با اتوبوس، اکثر مسافرین دچار استفراغ میشدند و یکی از وظایف شاگرد راننده رساندن پاکت های کاغذی به مسافرین بود !
جاده های روستایی تقریبا به کلی خاکی بودند و این جاده ها اغلب در اثر عبور و مرور مکرر اتوبوس ها و کامیون ها، شکل جاده به خود گرفته بودند.
عرضم را خلاصه کنم و تمام!
پهلوی فقط خودش را دید و اطرافیان خودش را،
بیگانگان را میدان داد،
توده ی مردم را نادیده گرفت،
ایرانیان را تحقیر کرد،
دین ، فرهنگ و ارزشهای مردم را زیر پا له کرد،
خود را به کری زد و صدای آنها را نشنید،
خود را به نابینایی زد و گرفتاری های آنان را ندید،
بی معرفتی کرد و مهربانی و با وفایی و قدرشناسی مردم را نفهمید ....
تا اینکه از میان این مردم ، مردی به پا خواست ،
مردی از جان گذشته که مظهر شرف بود،
مردی که دوستدار مستضعفان و خصم اهریمنان بود ،
مردی که نجات انسان ها شعارش بود و مرگ در راه حق را افتخار خود میدانست....
آری او کسی نبود جز: خمینیِ امام🌹
#خمینی
#شاه
@Behzadzare✍