هدایت شده از دانشجوی مشروطی
6.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هدایت شده از دانشجوی مشروطی
11.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✍بهزاد زارع:
💥ابرقدرت فقط خداست !
❇️ فیلم دیده نشده و کامل دیدار «ادوارد شواردنادزه» آخرین وزیر امور خارجه #شوروی با امام خمینی(ره)
💥 ببینید و ببینیم #خمینی چطور غرور ابرقدرتها را شکست و آنها را تحقیر کرد!
♦️ نه فقط تحقیر کرد بلکه برای آنها خیرخواهی کرد !
⚠️ امام(ره) بی شک بعدازائمه معصومین علیهم السلام بی نظیر بود نه کم نظیر !
✅ این آقا ☝️ وزیرامورخارجه یک قطب دنیاست یعنی نیمی از دنیا واین ☝️ پیرمردهم رهبرکشوری است که ۱۶۰۰ کیلومتر مرزکشورش درگیر جنگ است و .... !
🔺 آی مدعیان دروغین خط امام که ۸ سال با تلاش التماسی کشور را تعطیل کردید ببینید و دیپلماسی رایاد بگیرید !
● امام خمینی (ره) :
شما تماما درباره عالم طبیعت صحبت کردید و من میخواستم عالم بعد از موت را به شما نشان بدهم.
#امام_خمینی
#دیپلماسی_توحیدی
وبسایت | تلگرام | سروش | ایتا | روبیکا | اینستاگرام
Behzadzare.ir
T.me/BehzadZare
Sapp.ir/BehzadZare
Eitaa.com/BehzadZare
Rubika.ir/BehzadZare57
Instagram.com/Behzad.Zare48
هدایت شده از دانشجوی مشروطی
2.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹سلام آقای مظلوم و مقتدرم !
سلام ای معنا و مفهوم #امید !
سلام ای تکرار خمینی !
تصور نمیکردم بعد از امام غم فقدان آن مرادمان التیام یابد، اما فردای همان روزٍ غروب پیر و مرشدٍمان، چون خورشیدی پرفروغ طلوع کردی و جای خالی #خمینی را در دلهای مجروحمان مرحم شدی !
شنیده بودیم علی علیه السلام در عین اقتدار مظلوم واقع شد، اما باور نمیکردیم چرا که ظاهرا اقتدار با مظلومیت قابل جمع نیست ولی تو بعد از ۱۴۰۰ سال با اقتدا به مولای خود این دو ویژگی ظاهرا متضاد را در خود تجمیع و برای ما معنا کردی!
😭😭😭
عددی نیستم ولی بعنوان یک طلبه ساده و کم بضاعت نامه هنرمند بسیجی و متعهد، نویسنده و کارگردان سینما و تلوزیون جناب #ابوالقاسم_ابوطالبی را خواندم و اشک ریختم و ازخجالت سوختم !!!
😭😭😭
آقای من 🌹
مولای من!
مقتدای من !
تو همه تاریخ را برای ما تکرار کردی!
تو در این سالها چون شمع سوختید و امید را برای ما عملا تفسیر نمودی نه لسانا.
بگذار #سلیمان_خزایی_ها قدر تو را ندانند و رفوزه شوند تاریخ پر از این رفوزه هاست!
خودم، خانواده و فرزندانم و همه و جود ناچیزم فدای وجود با برکتت که همواره دلیل راه و مایه امید بوده و هستی!
دانشجوی مشروطی دانشگاه شهادت
✍ بهزادزارع
@Behzadzare
#مقتدرمظلوم
#لبیک_یاخامنه_ای
هدایت شده از دانشجوی مشروطی
2.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹سلام آقای مظلوم و مقتدرم !
سلام ای معنا و مفهوم #امید !
سلام ای تکرار خمینی !
تصور نمیکردم بعد از امام غم فقدان آن مرادمان التیام یابد، اما فردای همان روزٍ غروب پیر و مرشدٍمان، چون خورشیدی پرفروغ طلوع کردی و جای خالی #خمینی را در دلهای مجروحمان مرحم شدی !
شنیده بودیم علی علیه السلام در عین اقتدار مظلوم واقع شد، اما باور نمیکردیم چرا که ظاهرا اقتدار با مظلومیت قابل جمع نیست ولی تو بعد از ۱۴۰۰ سال با اقتدا به مولای خود این دو ویژگی ظاهرا متضاد را در خود تجمیع و برای ما معنا کردی!
😭😭😭
عددی نیستم ولی بعنوان یک طلبه ساده و کم بضاعت نامه هنرمند بسیجی و متعهد، نویسنده و کارگردان سینما و تلوزیون جناب #ابوالقاسم_ابوطالبی را خواندم و اشک ریختم و ازخجالت سوختم !!!
😭😭😭
آقای من 🌹
مولای من!
مقتدای من !
تو همه تاریخ را برای ما تکرار کردی!
تو در این سالها چون شمع سوختید و امید را برای ما عملا تفسیر نمودی نه لسانا.
بگذار #سلیمان_خزایی_ها قدر تو را ندانند و رفوزه شوند تاریخ پر از این رفوزه هاست!
خودم، خانواده و فرزندانم و همه و جود ناچیزم فدای وجود با برکتت که همواره دلیل راه و مایه امید بوده و هستی!
دانشجوی مشروطی دانشگاه شهادت
✍ بهزادزارع
@Behzadzare
#مقتدرمظلوم
#لبیک_یاخامنه_ای
هدایت شده از 🔹«مکتب امام» در آیینه «صحیفه امام»🔹
3.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هدایت شده از دانشجوی مشروطی
هوالصادق
✍️ وضعیت اقتصادی مردم ایران در دهه ی پنجاه از دید یک نوجوان ( #قبل_ازانقلاب) 🙋 : بخش (۱)
✅ قریب به اتفاق دانش آموزان با لباسهایی به مدرسه می آمدند که در اثر فرسودگی، سر زانوی شلوار، یا آرنج کت شان، وصله پینه شده بود. لباسهای بچه ها اغلب از خواهر یا برادر بزرگتر به خواهر و برادر کوچکترش میرسید!
خرید لباس نو هم اغلب یکبار در سال بود و یکی از کارهای مادر ها این بود که لباسهای پاره ی فرزندانشان را وصله پینه کنند .
کفشهای دانش آموزان هم اغلب کتونی و اکثرأ پاره بود . بچه ها معمولاً کیف مدرسه نداشتند و اغلب آنها دفتر و کتاب هایشان را داخل یک کیسه پلاستیکی قرار میدادند و با خود حمل میکردند.
وضعیت اقتصادی خانواده ها به قدری ضعیف بود که برای جلوگیری از گم شدن مداد و خودکار فرزندانشان، مداد و خودکار آنها را با کش به آستین آنها می بستند !
بیش از هفتاد درصد از جمعیت سی و شش میلیونی کشور، در روستاهایی زندگی می کردند که قریب به اتفاق آنها فاقد راه ، آب لوله کشی، برق ، گاز ، تلفن، پزشک و تقریباً هر گونه امکانات جدید زندگی بودند و وضعیت آنها در طول چند صد سال اخیر تقریباً تغییری نکرده بود....!
مردم برای کشت و زرع اغلب از کود انسانی استفاده میکردند !
فاضلاب « خلا ها » مستقیماً با خاک مخلوط میشد و با الاغ به باغها و مزارع منتقل میشد تا در آنها مورد استفاده قرار گیرد !
برق که نبود هیچگونه وسیله ی برقی هم در روستاها موجود نبود ، چراغ گردسوز برای روشنایی بود و کوزه برای آب خنک ، شب نشینی با پدربزرگ ها و مادربزرگ ها به جای سریال های تلویزیونی، اجاق هیزمی و نفتی به جای اجاق گاز و فر و مایکروفر ، کرسی و منقل زغالی به جای پکیج و شوفاژ، چراغ گرد سوز و پی سوز به جای لامپ و لوستر ....
خدای ناکرده اگر کسی بیمار می شد او را برای درمان با الاغ به شهر میبردند.
گذشته از روستاها، حتی در شهرها دلاک ها ختنه میکردند، شکسته بندها ارتوپدی ، سلمانی ها دندان می کشیدند، قابله ها مامایی میکردند، عطاری ها طبابت میکردند،
و رمال ها و جادوگرها و دعانویس ها امور روانشناسی و مشاوره و رتق و فتق گرفتاری های مردم را برعهده داشتند!
اصلاً راه دور نرویم َ در همین رستم آباد خودمان که زیر کاخ شاه بود و فقط دو کیلومتر با کاخ نیاوران فاصله داشت، تا سال ۱۳۴۶ خبری از برق نبود! مردم نه یخچال داشتند و نه رادیو و نه تلویزیون !
آب لوله کشی در سال ۱۳۴۸ آمد و تا قبل از آن آب مردم منطقه از طریق قنات ها تامین می شد. مردم در حیاط خانه دارای آب انبار بودند و آب قنات را که از طریق جوب آب ! به منزل شان می رسید در این آب انبارها ذخیره میکردند و سپس با تلمبه از آنجا به داخل حوض انتقال می دادند.
آب انبار ها معمولاً پر از لجن و زالو می شد و چند وقت یکبار باید توسط صاحب خانه یا « آب حوضی ها» لجن کشی و تمیز میشد . آن روزها یکی از مشاغل مردم همین « آب حوض کشی » بود. اینها در کوچه ها به راه می افتادند و داد می زدند: آب حوضیه ...آب حوض ....آب حوض می کشیم ...
در آن سوز و سرمای زمستان های آن سالها، تنها وسیله ی گرمایشی مردم یا بخاری های نفتی و چراغ علاء الدین بود و یا کرسی ها زغالی . و مردم برای گرم نگهداشتن اتاقی که در آن زندگی می کردند درب اتاق و پنجرهها را با پتو های کهنه میپوشانیدند.
با وجودی که مردم در تنگنای زندگی بودند اما مستشاران آمریکایی در ناز و نعمت و رفاه فوقالعاده ای قرار داشتند . قریب به اتفاق ویلاهای منطقه ی فرمانیه ، دروس و نیاوران یا در اختیار امرای لشکری و کشوری قرار داشت و یا در اختیار مستشاران آمریکایی و انگلیسی بود . اینها همگی در ویلاهای مدرن خودشان سگ داشتند و شب که میشد به قدری صدای سگ می آمد که حقیقتأ خوابیدن خیلی سخت بود !
ویلاهای این مناطق کاملا با سبک معماری آمریکایی ساخته شده بود و دیوار حیاط آنها اغلب در قسمتهای باریکی باز بود و یا نرده ای بود . حیاط همه ی این ویلاها دارای استخر بود و آمریکایی ها بعد از ظهر ها به طور دسته جمعی در این استخر ها شنا میکردند. یکی از سرگرمی های بچه ها، تماشای شنای آمریکایی ها از میان درز دیوارها بود . در هر صورت زندگی مستشاران آمریکایی با زندگی مردم عادی به کلی متفاوت بود. ورزشگاه بزرگ انقلاب با پیشرفته ترین امکانات در اختیار آنها و سران حکومت بود ، زمین های ورزشی در برخی از محلات به کلی در اختیار آمریکایی ها قرار داشت ، فروشگاه های بزرگی تاسیس شده بود که بیشتر مشتریانشان را آمریکایی ها تشکیل میدادند......
در شهرها و روستاها بیش از نود درصد خانواده ها در یک یا حداکثر در دو اتاق زندگی می کردند و وسایل پخت و پز و کاسه بشقاب ها در گوشه ای از این اتاق یا در اتاقک کوچکی که در کنج اتاق اصلی قرار داشت قرار میگرفت.
👈ادامه دارد... !
#خمینی
#شاه
@Behzadzare✍
هدایت شده از دانشجوی مشروطی
هوالصادق
✍️ وضعیت اقتصادی مردم ایران در دهه ی پنجاه از دید یک نوجوان ( #قبل_ازانقلاب) 🙋 : بخش (۲)
✅ رختخواب ها هم در گوشه ی دیگری روی هم چیده و با ملافه پوشانیده میشد.
اغلب خبری از میز و صندلی و مبل و کتابخانه هم نبود . بچه ها برای نوشتن مشق روی زمین کُپ میکردند یا اینکه از قابلمه به عنوان میز تحریر استفاده میکردند .
روشنایی منازل هم با چراغ گردسوز و شمع بود . کسانی که وضعیت بهتری داشتند چند ساعتی هم از چراغ زنبوری که نور بهتر داشت استفاده میکردند.
شب که می شد همانند پادگان های نظامی همه با هم در یک ساعت مشخص میخوابیدند . گاهی جا برای انداختن رختخواب همه کافی نبود !
البته وضعیت در تابستان ها بهتر بود و معمولاً فضای حیاط خانه ها یا پشت بام ها هم برای خوابیدن مورد استفاده قرار میگرفت. یادم هست که بارها بچه ها از کلٌه ی پشت بام به زمین افتاده بودند و دست و پایشان شکسته بود !
آنچه در حکومت پهلوی جالب بود عدالت اجتماعی بر پایه ی فقر بود !
قاطبه ی مردم یعنی بیش از نود تا نود و پنج درصد مردم در چنین شرایط سختی بودند، شاید کمی کمتر یا کمی بیشتر !
مردم اغلب با سیلی صورت خود را سرخ نگه میداشتند و ظاهراً اعتراضی هم نداشتند . رضا شاه چنان زهر چشمی از مردم گرفته بود که صرفأ به زنده ماندن راضی بودند و هیچ آرزویی برای بهتر شدن زندگی شان نداشتند !
اغنیا سرشان به زندگی اشرافی و عیش و نوش گرم بود و فقرا هم سرشان به بدبختی های خودشان.
از سوی دیگر وضعیت فرهنگی به گونه ای بود که سر بسیاری از مردم به مسائلی گرم شده بود که آنها را از اینکه به زندگی بهتر و مناسبتر فکر کنند به کلی غافل میکرد:
آغاسی برایشان لب کارون میخواند ، گوگوش پشت دیوار دلم یه صدای پا میاد ،حبیب ، من مرد تنهای شبم .... بیک ایمان وردی برایشان آرتیست بازی در می آورد، بهروز وثوقی لات بازی ...کاباره ها پر بود از جوانانی که مینوشیدند و می رقصیدند ، قمارخانه ها پر بود از مردان و زنانی که دار و ندار خودشان را می باختند، کوچه ها و خیابان ها هم پر بود از دائم الخمر ها و معتادانی که قید زندگی را زده بودند.
با این اوضاع و احوال اجتماعی، شاه با خبرنگاران خارجی مصاحبه میکرد و با غرور می گفت ما به قدری کار و پروژه داریم که ناچاریم از خارج کارگر بیاوریم ....!
و در این میان خانواده های شریف و مومن هم دندان بر جگر داشتند و با تمام وجود مراقب دین و ایمان خود و فرزندانشان ، تا در این منجلابی که دولتمردان تدارک دیده اند گرفتار نشوند .
در شرایطی که بیش از هفتاد درصد جمعیت ایران در روستاها زندگی میکردند، وضعیت آنها با چند صد سال قبل تفاوتی نداشت و از آب لوله کشی و برق و گاز و تلفن و راه و بهداشت و درمان در آنها خبری نبود. وضعیت شهر ها نیز چندان رو به راه نبود ، بسیاری از کوچه ها خاکی بود ، جاده های بین شهری بسیار اندک و اغلب آنها پر از دست انداز بود . در دهه ی چهل و پنجاه هرگاه به اصفهان می رفتیم در اثر بالا و پایین رفتن های مکرر از دست اندازها ، همیشه دچار حالت تهوع میشدم . بزرگترها یادشان هست که در طول یک مسافرت هشت ساعته با اتوبوس، اکثر مسافرین دچار استفراغ میشدند و یکی از وظایف شاگرد راننده رساندن پاکت های کاغذی به مسافرین بود !
جاده های روستایی تقریبا به کلی خاکی بودند و این جاده ها اغلب در اثر عبور و مرور مکرر اتوبوس ها و کامیون ها، شکل جاده به خود گرفته بودند.
عرضم را خلاصه کنم و تمام!
پهلوی فقط خودش را دید و اطرافیان خودش را،
بیگانگان را میدان داد،
توده ی مردم را نادیده گرفت،
ایرانیان را تحقیر کرد،
دین ، فرهنگ و ارزشهای مردم را زیر پا له کرد،
خود را به کری زد و صدای آنها را نشنید،
خود را به نابینایی زد و گرفتاری های آنان را ندید،
بی معرفتی کرد و مهربانی و با وفایی و قدرشناسی مردم را نفهمید ....
تا اینکه از میان این مردم ، مردی به پا خواست ،
مردی از جان گذشته که مظهر شرف بود،
مردی که دوستدار مستضعفان و خصم اهریمنان بود ،
مردی که نجات انسان ها شعارش بود و مرگ در راه حق را افتخار خود میدانست....
آری او کسی نبود جز: خمینیِ امام🌹
#خمینی
#شاه
@Behzadzare✍
هدایت شده از دانشجوی مشروطی
هوالصادق
✍️ وضعیت اقتصادی مردم ایران در دهه ی پنجاه از دید یک نوجوان ( #قبل_ازانقلاب) 🙋 : بخش (۱)
✅ قریب به اتفاق دانش آموزان با لباسهایی به مدرسه می آمدند که در اثر فرسودگی، سر زانوی شلوار، یا آرنج کت شان، وصله پینه شده بود. لباسهای بچه ها اغلب از خواهر یا برادر بزرگتر به خواهر و برادر کوچکترش میرسید!
خرید لباس نو هم اغلب یکبار در سال بود و یکی از کارهای مادر ها این بود که لباسهای پاره ی فرزندانشان را وصله پینه کنند .
کفشهای دانش آموزان هم اغلب کتونی و اکثرأ پاره بود . بچه ها معمولاً کیف مدرسه نداشتند و اغلب آنها دفتر و کتاب هایشان را داخل یک کیسه پلاستیکی قرار میدادند و با خود حمل میکردند.
وضعیت اقتصادی خانواده ها به قدری ضعیف بود که برای جلوگیری از گم شدن مداد و خودکار فرزندانشان، مداد و خودکار آنها را با کش به آستین آنها می بستند !
بیش از هفتاد درصد از جمعیت سی و شش میلیونی کشور، در روستاهایی زندگی می کردند که قریب به اتفاق آنها فاقد راه ، آب لوله کشی، برق ، گاز ، تلفن، پزشک و تقریباً هر گونه امکانات جدید زندگی بودند و وضعیت آنها در طول چند صد سال اخیر تقریباً تغییری نکرده بود....!
مردم برای کشت و زرع اغلب از کود انسانی استفاده میکردند !
فاضلاب « خلا ها » مستقیماً با خاک مخلوط میشد و با الاغ به باغها و مزارع منتقل میشد تا در آنها مورد استفاده قرار گیرد !
برق که نبود هیچگونه وسیله ی برقی هم در روستاها موجود نبود ، چراغ گردسوز برای روشنایی بود و کوزه برای آب خنک ، شب نشینی با پدربزرگ ها و مادربزرگ ها به جای سریال های تلویزیونی، اجاق هیزمی و نفتی به جای اجاق گاز و فر و مایکروفر ، کرسی و منقل زغالی به جای پکیج و شوفاژ، چراغ گرد سوز و پی سوز به جای لامپ و لوستر ....
خدای ناکرده اگر کسی بیمار می شد او را برای درمان با الاغ به شهر میبردند.
گذشته از روستاها، حتی در شهرها دلاک ها ختنه میکردند، شکسته بندها ارتوپدی ، سلمانی ها دندان می کشیدند، قابله ها مامایی میکردند، عطاری ها طبابت میکردند،
و رمال ها و جادوگرها و دعانویس ها امور روانشناسی و مشاوره و رتق و فتق گرفتاری های مردم را برعهده داشتند!
اصلاً راه دور نرویم َ در همین رستم آباد خودمان که زیر کاخ شاه بود و فقط دو کیلومتر با کاخ نیاوران فاصله داشت، تا سال ۱۳۴۶ خبری از برق نبود! مردم نه یخچال داشتند و نه رادیو و نه تلویزیون !
آب لوله کشی در سال ۱۳۴۸ آمد و تا قبل از آن آب مردم منطقه از طریق قنات ها تامین می شد. مردم در حیاط خانه دارای آب انبار بودند و آب قنات را که از طریق جوب آب ! به منزل شان می رسید در این آب انبارها ذخیره میکردند و سپس با تلمبه از آنجا به داخل حوض انتقال می دادند.
آب انبار ها معمولاً پر از لجن و زالو می شد و چند وقت یکبار باید توسط صاحب خانه یا « آب حوضی ها» لجن کشی و تمیز میشد . آن روزها یکی از مشاغل مردم همین « آب حوض کشی » بود. اینها در کوچه ها به راه می افتادند و داد می زدند: آب حوضیه ...آب حوض ....آب حوض می کشیم ...
در آن سوز و سرمای زمستان های آن سالها، تنها وسیله ی گرمایشی مردم یا بخاری های نفتی و چراغ علاء الدین بود و یا کرسی ها زغالی . و مردم برای گرم نگهداشتن اتاقی که در آن زندگی می کردند درب اتاق و پنجرهها را با پتو های کهنه میپوشانیدند.
با وجودی که مردم در تنگنای زندگی بودند اما مستشاران آمریکایی در ناز و نعمت و رفاه فوقالعاده ای قرار داشتند . قریب به اتفاق ویلاهای منطقه ی فرمانیه ، دروس و نیاوران یا در اختیار امرای لشکری و کشوری قرار داشت و یا در اختیار مستشاران آمریکایی و انگلیسی بود . اینها همگی در ویلاهای مدرن خودشان سگ داشتند و شب که میشد به قدری صدای سگ می آمد که حقیقتأ خوابیدن خیلی سخت بود !
ویلاهای این مناطق کاملا با سبک معماری آمریکایی ساخته شده بود و دیوار حیاط آنها اغلب در قسمتهای باریکی باز بود و یا نرده ای بود . حیاط همه ی این ویلاها دارای استخر بود و آمریکایی ها بعد از ظهر ها به طور دسته جمعی در این استخر ها شنا میکردند. یکی از سرگرمی های بچه ها، تماشای شنای آمریکایی ها از میان درز دیوارها بود . در هر صورت زندگی مستشاران آمریکایی با زندگی مردم عادی به کلی متفاوت بود. ورزشگاه بزرگ انقلاب با پیشرفته ترین امکانات در اختیار آنها و سران حکومت بود ، زمین های ورزشی در برخی از محلات به کلی در اختیار آمریکایی ها قرار داشت ، فروشگاه های بزرگی تاسیس شده بود که بیشتر مشتریانشان را آمریکایی ها تشکیل میدادند......
در شهرها و روستاها بیش از نود درصد خانواده ها در یک یا حداکثر در دو اتاق زندگی می کردند و وسایل پخت و پز و کاسه بشقاب ها در گوشه ای از این اتاق یا در اتاقک کوچکی که در کنج اتاق اصلی قرار داشت قرار میگرفت.
👈ادامه دارد... !
#خمینی
#شاه
@Behzadzare✍
هدایت شده از دانشجوی مشروطی
هوالصادق
✍️ وضعیت اقتصادی مردم ایران در دهه ی پنجاه از دید یک نوجوان ( #قبل_ازانقلاب) 🙋 : بخش (۲)
✅ رختخواب ها هم در گوشه ی دیگری روی هم چیده و با ملافه پوشانیده میشد.
اغلب خبری از میز و صندلی و مبل و کتابخانه هم نبود . بچه ها برای نوشتن مشق روی زمین کُپ میکردند یا اینکه از قابلمه به عنوان میز تحریر استفاده میکردند .
روشنایی منازل هم با چراغ گردسوز و شمع بود . کسانی که وضعیت بهتری داشتند چند ساعتی هم از چراغ زنبوری که نور بهتر داشت استفاده میکردند.
شب که می شد همانند پادگان های نظامی همه با هم در یک ساعت مشخص میخوابیدند . گاهی جا برای انداختن رختخواب همه کافی نبود !
البته وضعیت در تابستان ها بهتر بود و معمولاً فضای حیاط خانه ها یا پشت بام ها هم برای خوابیدن مورد استفاده قرار میگرفت. یادم هست که بارها بچه ها از کلٌه ی پشت بام به زمین افتاده بودند و دست و پایشان شکسته بود !
آنچه در حکومت پهلوی جالب بود عدالت اجتماعی بر پایه ی فقر بود !
قاطبه ی مردم یعنی بیش از نود تا نود و پنج درصد مردم در چنین شرایط سختی بودند، شاید کمی کمتر یا کمی بیشتر !
مردم اغلب با سیلی صورت خود را سرخ نگه میداشتند و ظاهراً اعتراضی هم نداشتند . رضا شاه چنان زهر چشمی از مردم گرفته بود که صرفأ به زنده ماندن راضی بودند و هیچ آرزویی برای بهتر شدن زندگی شان نداشتند !
اغنیا سرشان به زندگی اشرافی و عیش و نوش گرم بود و فقرا هم سرشان به بدبختی های خودشان.
از سوی دیگر وضعیت فرهنگی به گونه ای بود که سر بسیاری از مردم به مسائلی گرم شده بود که آنها را از اینکه به زندگی بهتر و مناسبتر فکر کنند به کلی غافل میکرد:
آغاسی برایشان لب کارون میخواند ، گوگوش پشت دیوار دلم یه صدای پا میاد ،حبیب ، من مرد تنهای شبم .... بیک ایمان وردی برایشان آرتیست بازی در می آورد، بهروز وثوقی لات بازی ...کاباره ها پر بود از جوانانی که مینوشیدند و می رقصیدند ، قمارخانه ها پر بود از مردان و زنانی که دار و ندار خودشان را می باختند، کوچه ها و خیابان ها هم پر بود از دائم الخمر ها و معتادانی که قید زندگی را زده بودند.
با این اوضاع و احوال اجتماعی، شاه با خبرنگاران خارجی مصاحبه میکرد و با غرور می گفت ما به قدری کار و پروژه داریم که ناچاریم از خارج کارگر بیاوریم ....!
و در این میان خانواده های شریف و مومن هم دندان بر جگر داشتند و با تمام وجود مراقب دین و ایمان خود و فرزندانشان ، تا در این منجلابی که دولتمردان تدارک دیده اند گرفتار نشوند .
در شرایطی که بیش از هفتاد درصد جمعیت ایران در روستاها زندگی میکردند، وضعیت آنها با چند صد سال قبل تفاوتی نداشت و از آب لوله کشی و برق و گاز و تلفن و راه و بهداشت و درمان در آنها خبری نبود. وضعیت شهر ها نیز چندان رو به راه نبود ، بسیاری از کوچه ها خاکی بود ، جاده های بین شهری بسیار اندک و اغلب آنها پر از دست انداز بود . در دهه ی چهل و پنجاه هرگاه به اصفهان می رفتیم در اثر بالا و پایین رفتن های مکرر از دست اندازها ، همیشه دچار حالت تهوع میشدم . بزرگترها یادشان هست که در طول یک مسافرت هشت ساعته با اتوبوس، اکثر مسافرین دچار استفراغ میشدند و یکی از وظایف شاگرد راننده رساندن پاکت های کاغذی به مسافرین بود !
جاده های روستایی تقریبا به کلی خاکی بودند و این جاده ها اغلب در اثر عبور و مرور مکرر اتوبوس ها و کامیون ها، شکل جاده به خود گرفته بودند.
عرضم را خلاصه کنم و تمام!
پهلوی فقط خودش را دید و اطرافیان خودش را،
بیگانگان را میدان داد،
توده ی مردم را نادیده گرفت،
ایرانیان را تحقیر کرد،
دین ، فرهنگ و ارزشهای مردم را زیر پا له کرد،
خود را به کری زد و صدای آنها را نشنید،
خود را به نابینایی زد و گرفتاری های آنان را ندید،
بی معرفتی کرد و مهربانی و با وفایی و قدرشناسی مردم را نفهمید ....
تا اینکه از میان این مردم ، مردی به پا خواست ،
مردی از جان گذشته که مظهر شرف بود،
مردی که دوستدار مستضعفان و خصم اهریمنان بود ،
مردی که نجات انسان ها شعارش بود و مرگ در راه حق را افتخار خود میدانست....
آری او کسی نبود جز: خمینیِ امام🌹
#خمینی
#شاه
@Behzadzare✍
هدایت شده از دانشجوی مشروطی
رمضان۲.m4a
حجم:
21.48M
هوالصادق
☝️ صوت جلسه دوم
🔴 گفتگوی ماه مبارک رمضان با موضوع:
«حلقه مفقوده ما»
🔷احیاء روحیه انقلابی و انقلابی گری همان گمشده امروز جامعه ماست!
♦️عرض کردیم امروز در دنیا حرفهای شیک وادعاهای مفت فراوان است حتی با رنگ و لعاب دینی و اسلامی!
اما تنها مکتب #خمینی است که مستند و مستدل برای بشرٍ نیازمند و سرگردانٍ امروز حرف و برنامه دارد!
✅ امام خمینی (ره) اسلام را بازخوانی و بقول امروزی ها بروز رسانی کرد و این نسخه بازخوانی شده را
«اسلام ناب محمدی صل الله علیه و آله»
نامید!
بله «اسلام» یعنی آخرین و جامع ترین نسخه هدایت بشر از صفر تولد تا صد سعادت،
و «ناب» یعنی اینکه زنگارها را از چهره این نسخه زدود،
و «محمدی» یعنی همان نسخه اصلی خاتم النیین (ص)
♦️ آری امام خمینی پس از ۱۴ قرن چنین عٓلٓمی را برداشت و جوانانی همچون محمدبرجردی، چمران، عباس بابایی، همت ، متوسلیان خرازی و باکری و... زیر این علم آمدند و سینه زدند و هزینه دادند و تاریخی را ساختند که امروز محصول جهانی و بین المللی آن میشود جبهه مقاومت!
و نتیجه داخلی آن میشود #ایران قوی و #ایران مستقل و #ایران الگو و...!
«گام اول» این تحول و تعالی را شهداء برداشته اند و «گام دوم» نیز فقط با تمسک به مرام آنها ممکن است و... !
❇️ هرشب ساعت ۲۲ در بستر روبیکا منتظر حضور مسئولانه شما هستیم👇👇👇
آدرس:
👇👇👇👇👇
http://Rubika.ir/BehzadZare57
هدایت شده از دانشجوی مشروطی
4.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
☝️اعترافات عجیب!!!
✅ حتماً ببینید و منتشر کنید!
💥سیمین بهبهانی میگه از #شهریار پرسیدن:
بهترین شعری که شنیدی چی بوده؟
شهریار هم گفته:
خدایا خدایا تا انقلاب مهدی #خمینی را نگهدار !!!
🔴 #سیمین_بهبهانی هنگ کرده و میگه از استاد و پیشوای خودم چنین توقعی نداشتم!!!
http://Zil.ink/BehzadZare
هدایت شده از خوبان
7.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🕊🌹آقای خمینی ۱۰۰۰ سال ظهور من را جلو انداخت
🥀🤍خدای متعال برای یاوران خمینی جایگاهی در رضوان خودش درنظر گرفته است
🔺که به محض قبض روح به آنجا منتقل میشوند...
🎙 حجتالاسلام الهی
#امام_زمان
#ظهور
#خمینی