درود و خداقوت من یه معلم بازنشسته‌ام و از حدود ۴۰۰ شماره تلفن داخل گوشیم، نزدیک به نیمی از اونها متعلق به دانش‌آموزام هست. اونها در مناسبت‌ها یا گاه‌گاهی بهم زنگ می‌زنن، حضوری حالم رو می‌پرسن، در شبکه‌های اجتماعی جستجو و پیدام می‌کنن و حسابی شرمنده‌م می‌کنن. همکار و دوست عزیزی داشتم که سال ۱۳۸۰ فوت کرد. ایشون به من گفت اگر بچه‌هایی رو که دور و برت می‌بینی، بچهٔ خودت ندونی، اذیت می‌شی و از محل کارت خسته و کلافه به خونه می‌ری و خانواده هم از ناراحتی تو اذیت می‌شن. اینها همه مثل بچه‌های خودمون هستند. اگر اونها رو با این دید نگاه کنی ابدا خسته نمی‌شی، شاید جسمت خسته بشه، اما روحت همیشه شاداب و پر انرژی خواهد بود. الهی نور به قبرش بباره زنده‌یاد «عباس قهرلو» همکار و دوست گرامی من. هر سال تابستان‌ها در دوران تحصیل و تدریس، خواب مدرسه را می‌دیدم و هنوز هم دلم برای مدرسه ضعف می‌ره. اما به من بازنشسته آنقدر نمی‌دن که کرایه رفت و آمدم تامین بشه. ای کاش می‌شد دوباره به کلاس درس برگردم، ای کاش ... !