☑️ اشکی بود مراکه به دنیا نمی دهم این است گوهری که به دریا نمی دهم گر لحظه ای وصال حبیبم شود نصیب آن لحظه را به عمر گوارا نمی دهم عمری بودکه گوشه نشین محبتم این گوشه رابوسعت صحرا نمی دهم در سینه ام جمال علی نقش بسته است این سینه را به سینه سینا نمی دهم سرمایه محبت زهراست دین من من دین خویش را به دودنیا نمی دهم گرمهر و ماه را بدودستم نهد قضا یک ذره از محبت زهرا نمی دهم امروز بزم ماتم زهرا بهشت ماست این نقدرا به نسیه فردا نمی دهم حضرت زهرا سلام الله علیها کوه صبر و استقامت بود؛ اما کاری کردند که بالاخره همین زهرا سلام الله علیها در بستر بیماری افتاد و ذره ذره در مقابل دیدگان امیرالمؤمنین علیه السلام آب شد تا اینکه بعد از ماجرای جسارت به حضرت زهرا ارواحنا فداه در کوچه، حال حضرت وخیم تر شد و در بستر افتاد. آنقدر غم و اندوه بر حضرت زهرا ارواحنا فداه مستولی بود که ساعت به ساعت از حال می‌رفت. در یکی از روزها بلال را فراخواند و از او خواستند اذان بگوید تا یاد روزهای پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم برایشان زنده شود. چراکه بلال بعد از شهادت آن حضرت برای کسی اذان نگفته بود. بلال! اذان بگو که، یاس کبود دل‌تنگ است اذان بگو که اذان تو، آسمان رنگ است اذان بگو که پس از رحلت رسول خدا مصاحب دل من، ناله شباهنگ است اذان بگو به صدای بلند، افشا کن که پشت پرده ایمان، فریب و نیرنگ است بلال برو بالای مأذنه بگو چه خبر شده! بگو که پاره تن پیغمبر صلی الله علیه وآله وسلم رنج‌ها دیده! اذان بگو که بدانند بعد پیغمبر نصیب آینه‌های خدانما سنگ است نه من غبار یتیمی نشسته بر رویم ببین جمال آینه‌هایم مکدر از زنگ است بی‌بی زهرا سلام الله علیها دل‌تنگ اذان بلال شده، ولی نه هر اذانی، بلکه تنها اذانی که بگوید: بگو که اشهد ان علی ولی الله بگو که لحن مناجات من غم آهنگ است بگو آی مردم! این همان علی است که پیغمبر در جلوی چشمان شما دستش را بالا آورد، حالا عده‌ای همان دست‌ها را با طناب بستند! و کشان‌کشان به سوی مسجد می‌برند! ای‌وای بر شما! بگو که فاطمه در حشر اگر ناز کن د کُمیت جمله شفاعت کنندگان لنگ است بلال به این مردم یک پیغام دیگری را هم برسان: بگو که فاطمه این یکی دو روز مهمان است سفر به خیر بگویید وقت ما تنگ است هنگامی که بلال به درخواست حضرت زهرا ارواحنا فداه به سمت مأذنه می‌رفت، حضرت به فضه فرمود: «بستر مرا نزدیک در ببر تا صدای اذان را بهتر بشنوم.» فضه بستر حضرت ارواحنا فداه را در مکانی که امر فرموده بودند آماده کرد و بانوی پهلو شکسته در آن جای گرفت. آنگاه بلال اذان را شروع کرد و گفت: (الله اکبر). با صدای او حضرت زهرای اطهر ارواحنا لتراب مقدمه الفداه ناله‌ای کردند. تا هنگامی که بلال گفت: (اشهدُ اَنَّ مُحَمَّدً رَسُولُ الله)، صدای ناله حضرت ارواحنا فداه بلند شد و عرض کردند: «یا ابتاه! یا رسول الله! نامت بر مناره ها گفته می شود و جسمت در قبر است. وای پدرم!» آنگاه حضرت بیهوش شدند، و حسنین علیه السلام دوان دوان نزد بلال آمدند و گفتند: «بلال، اذان را قطع کن که مادرمان از هوش رفت.» زهرا جان! شما نام بابا را شنیدید و بی‌هوش شدید؛ اما چه گذشت بر بانوان و دختران حسینت که از کوفه تا شام، صدای قرآن خواندن را از سربریده می‌شنیدند و می‌دیدند و وقتی صدا به ناله بلند می‌کردند با تازیانه آنان را می‌زدند .... از نهاد علی، خیزد این زمزمه کشته شد بی گناه، محسن فاطمه فاطمه، فاطمه، فاطمه، فاطمه یا پیمبر زخاک، سر برآر و ببین پاره ی پیکرت، گشته نقش زمین فاطمه، فاطمه، فاطمه، فاطمه همسرم را در این، آستانه زدند با چه جُرمی به او، تازیانه زدند فاطمه، فاطمه، فاطمه، فاطمه جای یاری به من، یاورم را زدند دست من بسته بود، همسرم را زدند فاطمه، فاطمه، فاطمه، فاطمه نخل گلزار وحی، فضه را زد صدا میوه اش با لگد، شد ز شاخه جدا فاطمه، فاطمه، فاطمه، فاطمه شمعم و بین جمع، بی صدا مانده ام تو چرا رفتی و، من چرا مانده ام فاطمه، فاطمه، فاطمه، فاطمه @tavasolnameh