نمی‌دانم وظیفه‌ی کدام مَلکِ مقرّبی‌ست که تن‌پوش‌های پرنیان بهشتی را به اهالی روضه‌ی رضوان تقدیم کند و بالانشین‌ها را با پرده‌ای از حریر و ابریشم بپوشاند. ولی به هر کدام که هست برسانید که از میان ما دختری به آسمان رسیده که گیسویش را شعله‌های تکفیر سوزانده است و بال و پرش زخمیِ ساچمه‌های انتحاری‌ست. دختری که گوش‌واره‌ای قلبی دارد و کاپشنی به رنگ صورتی... کفش‌هایش را یحتمل در ازدحام گم کرده است. دختری که لطافت دست‌های کوچکش تنه به پرهای ملائک می‌زند. بگویید فرشته‌ها بال‌های‌شان را فرش راهش کنند ما عمری‌ست از این‌که دخترهای‌مان پابرهنه راه بروند واهمه داریم. و «گوش‌واره» که بی‌هیچ کلامی خودش یک روضه‌ی مکشوف است... بسپرید بهشت را با بادکنک‌های صورتی تزیین کنند و کاپشنی را با همین رنگ از جنس حریر بهشت برای میهمان کوچک عرش سفارش دهید تاریخ تولدش را نمی‌دانم ولی گمان می‌کنم با بنت‌الحسین(ع) هم سن و سال باشند. اسمش هم «ریحانه‌» است دختر ایران... عضو شوید: (کمی کافر.../ شعر و گاه‌نوشت‌های مصعب یحیایی) 🔴@yahyaei_m