#تحلیل_مداحی
#شب_چهارم_محرم
#روضه_طفلان_حضرت_زینب س
#حاج_امیر_کرمانشاهی
تحلیل 🔎
#دکتر_محمد_فراهانی
#موضوع : سطح شعر ـ روضه محققانه ـ حلقه ارتباطی گریز
✏️✏️✏️✏️✏️✏️✏️✏️✏️✏️✏️✏️
#متن_روضه 👇
این روی حسین داشت آن روی حسن
این بوی حسین داشت آن بوی حسن
جای دو پسر بچه ی زینب هر روز
زانوی حسین بود و زانوی حسن
ایمان حسین بود و ایمان حسن
این جان حسین بود و آن جان حسن
دو بچه خداوند به زینب داده
قربان حسین بود و قربان حسن
زینب که از قبیله ی احسان و رحمت است
نامی بلند مرتبه و با کفایت است
زینب نسب به کوثر و والعادیات داشت
مثل جزیره بین دو دریای رحمت است
از جانب پدر نسبش رو به انبیاست
پس پیش روی زینب کبری امامت است
از بس کریم دور و برش را گرفته است
زینب به رتبه وارث تاج کرامت است
به به به این که دختر نهج البلاغه و
استاد درس های فصاحت بلاغت است
عقلم به کنه جا و مقامش نمی رسد
قطعا مقام کوچک زینب شفاعت است
زینب بزرگ دختر زهرا و حیدر است
زینب زلال وسعت دریای کوثر است
زینب اگر چه قبله ولی قبله گاه داشت
مانند کعبه بود که چادر سیاه داشت
تا بچه های او برسند از لهیب دشت
چشمی سوی برادر و چشمی به راه داشت
اما قسم به عشق که از وقت کودکی
زینب همیشه دلهره از قتلگاه داشت
از بهت ظهر تا دل گودال تا غروب
زینب چقدر گریه ی خود را نگاه داشت
جانم فدای زینب و انبوه قصه هاش
جانم فدای تشنگی سرخ بچه هاش
بچه هاشُ فرستاد، ابی عبدالله اجازه نداد برن میدون، اینا بلدن چی کار کنن، آخه مادر بزرگشون اسما بنت عمیسه، اینا نوه های اسمان، اسماییکه امیرالمومنین حرفیُ که به هیچکی نزده بود به اسما گفت؛ کدوم حرفُ داری میگی؟ همون صحبتی که سر به دیوار گذاشت شروع کرد بلند بلند گریه کردن، فرمود: اسما نمی دونستم انقدر بازوی فاطمه ورم کرده! الهی دستش بشکنه... تا اجازه نداد اسم مادرُ وسط آوردن، قسمت می دیم به حق مادرمون فاطمه تا اسم مادر اومد ابی عبدالله دیگه هیچی نگفت...
دو جوانمرد محیا هستند دست پرورده ی سقا هستند
قدشان رفته به دایی هاشان چقدر خوش قد و بالا هستند
شیر خاتون دو عالم خوردند شیرهای نر صحرا هستند
گرد بادند و به هم می ریزند شب طوفانی دریا هستند
مرتضایند به شکل دو جوان این دو عیسی دو موسی هستند
زینبیند و نژاد عشقند بچه ی حضرت زهرا هستند
مادر از خیمه ولی می گوید برگ سبز من تنها هستند
تشنگی از نفس انداختشان عاقبت در قفس انداختشان
قصد جان دو برادر کردند نیزه ها را دوبرابر کردند
از دو سو از دو طرف با خوناب نوک سرنیزه ی خود تر کردند
آنقدر بر تنشان نیزه زدند که شبیه تن اکبر کردند
هیچ کس نیست بگویند اینان هیچ فکر دل مادر کردند
تا خیال همگی راحت شد سرشان نیت خنجر کردند
دید زینب به بدنها سر نیست هیچ دل مثل دل مادر نیست
شام شد شعله که بالا بردند وقت غارت شد و یکجا بردند
گل سر، پیرهن و گهواره هر چه دیدند به یغما بردند
وای حتی بدنی عریان شد کفنش را سر دعوا بردند
دخترک داشت تماشا می کرد آمدند و سر بابا بردند
القرض پیش نگاه زینب به سر نیزه دو سر را بردند
تا بسوزد جگر مادرشان تاب می خورد به نیزه سرشان
نیزه ها را که تکان می دادند بوسه بر زخم سنان می دادند
همه با خنده ی خود زینب را به هم آن روز نشان می دادند
ولی این دو به دل مادرشان مثل عباس توان می دادند
سمت زینب چو نظر می افتاد از سر نیزه دو سر می افتاد
اونطوری که زیارت ناحیه مقدسه امام زمان می فرماید: اول عونُ کشتن میگن محمد داداشش اومد سپر شد هر چند می دونست داداششُ کشتن اما اومد ایستاد جلوی بدن برادرش، می گفت داداشمُ کشتن ولی نمی ذارم بیشتر به بدنش آسیب برسونن.
یه روزی مادر محمد عمه ی شما سیدا زینب اومد برا بدن داداشش حائل شه، اما دیر رسید یه ساعتی رسید که دید سر داداشش بالای نیزه ست...
📘📘📘📘📘📘📘📘📘📘📘📘
#دکتر_محمد_فراهانی
#مجمع_حضرت_یاس_کبود
#آموزش_مداحی_رایگان
https://eitaa.com/joinchat/2105147398Cd2fdb6f26b