پمپ خلاء آزمایشگاه مشکل پیدا کرده است وروغن می‌دهد والبته مثل دود‌کش دود. سه روز است که معطلیم. چقدر پیگیری کردم تا برود اصفهان شاید تعمیر شود. تحریم یعنی نیامدن دستگاه از سمت چشم آبی‌ها!باید زودتر دست به‌کار می‌شدیم تا خودمان تولیدداشته باشیم نه این که لامصب‌ها وابسته‌مان کنند. دلم می‌خواهد به تلافی،شیر نفت‌وگاز راببندم وببینم غربی ها چه طور به التماس می‌افتند. با بچه‌ها می‌رویم باشگاه سعید. تا گروهمان را می‌بیند می‌زند زیر خنده. _توی تاریخ باشگاه ورود یه دسته دانشجوی نخبه ثبت نشده بود که شد. ساعت خلوت باشگاه است. نگاهی به سالن می‌کنیم ونه‌تنهاسراغ دستگاه‌هایش نمی‌رویم که مجبورش می‌کنیم همه را مهمان کند به معجون. روی زمین می‌نشینیم ومی‌گویم:می‌خوام بشم معاونت. حداقل دیگه مشکل وسایل‌آزمایشگاه رو نداری!همین طور که معجون می‌خوریم می‌گویم:چند وقته یه مجموعه‌ای پیشنهاد یه پروژه درست وحسابی داده،بدم نیست،من یکیشو انجام دادم خوب بود،هم بدرد‌بخور بود،هم یک پولی دستم رو گرفت. شهاب در سکوت نگاهم می‌کندوباتردید می‌پرسد:کیه که مارو آدم حساب کرده؟می‌گویم:بحث آدم حساب کردن نیست. باید اول یه خودی نشون بدیم تا بیان سراغمون! _چه جوری؟ این سوال همه بچه‌هاهست که چجوری؟با تردید حرفم را می‌زنم:شرکت دانش بنیان که بزنیم درست میشه انشاالله! زمزمه می‌کند:این طوری اصولی تر می‌شه پروژه گرفت و از وام هاشون هم میشه استفاده کرد. بچه ها هر چه معضل به ذهنشان می‌رسد می‌گویند:واقعا میثم به نظرت کار شرکت،افق داره!سخت نیست؟ _ما هنوز ثبت اختراع نداریم که بتونیم یه شرکت دانش بنیان داشته باشیم! _شرکت مسئولیت محدود و سهامی خاص هم که با جیب‌وبودجه دانشجویی نمی‌خونه،نه جا داری نه امکانات،همش هم اضطراب مالیات و امکانات و بی پولی. _سختیه به درد نخور نکشیم. دارم دایره‌المعارف خودم کلمه سختی را حذف می‌کنم. سختی کشیدم. سختی دادند. _سختی که چی بگم. اما خب راحت نیست دیگه. ولی من با این جور سختی‌ها حال می‌کنم چون هم نتیجه داره،هم صرفه اقتصادی،هم یکمی هم از عذاب وجدانم کم می‌کنه و فکر می‌کنم دارم به یه دردی می‌خورم. یه سری بررسی ها کردم که می‌گم. هرچه بیشتر به دنبال راحتی بروی ناراحت‌تر می‌شوی. چون عادت کرده‌ای به راحتی. یک لحظه که راحتی‌ات برود؛برای هزار لحظه ناراحت می‌شوی. این ها همه،نتیجه‌اش می‌شود؛غر...از راننده تاکسی غر می‌زندتا پرفسور مملکت. از کودک اعصاب ندارد تا مسن. مسیر راحت طلبی می‌رسدبه ناراحتی. پروژه هست،تخصص ماهم هست،اعتماد به توانمندی ما نیست پس بودجه هم نیست،یا نباید باشد،یا نمی‌خواهند باشد،یا تقسیم شده بین هرناکسی وما که داد می‌زنیم بچه این کشوریم را مثل سرراهی طردمان می‌کنند. علی‌رضا می‌گوید:کار عار نیست! ٭٭٭٭٭--💌 💌 --٭٭٭٭٭ ✍💞سرباز ولایت 💞 🤍خادم الشهدا مدیر کانال🤍 💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh