#پارت40
💕اوج نفرت💕
ترس تمام وجودم رو گرفت، پروانه خداحافظی کرد و رفت. من موندم و عمو اقایی که الان با توپ پر به خونه می اومد.
روی مبل روبروی در ورودی خونه نشستم و چشم به در دوختم.
تقریبا دو ساعت منتظر بودم که صدای پیچیدن کلید توی قفل در، کل خونه روی سرم اوار کرد.
در باز شد و عمو اقا وارد شد. کمی خیره نگاهم کرد. کیفش رو روی جا کفشی گذاشت. انگار قلبم کنار گوشم بود، صدای تپیدنش رو به وضوح میشنیدم.
سرش رو به نشونه ی تاسف تکون داد و نگاه تیزش رو از روم برداشت و وارد اتاقش شد.
باید از خودم دفاع می کردم اروم دنبالش رفتم و توی چهار چوب در ایستادم. روی تخت نشسته بود و دستش رو توی موهای پر پشت جو گندمیش فرو کرده بود.
اروم و بی جون لب زدم.
_س...سلام.
سرش رو بالا اورد و چشمش به چشم هام دوخت اون هم منتظر توضیحاتم بود.
_عمو برادر پروانه اومد دنبالش.
_ادرس اینجا رو کی بهش داد?
_نمیدونم، ولی به پروانه گفته بودم به کسی ادرس نده.
ایستاد و چند قدم سمتم اومد.
_نگار بهت گفته بودم نباید ادرس اینجا رو کسی بدونه. نگفته بودم?
_به خدا من بهشون آدر...
_بسه، نمیخواد توضیح بدی. اونم از دیشب که از رستوران غذا گرفتی.
شرمنده سرم رو پایین گرفتم.
_از فردا دانشگاه بی دانشگاه
فوری بهش نگاه کردم.
_اخه چرا?
_چون قرارمون بود.
_من که بهش ادرس ندادم.
_به خواهرش که دادی.
_عمو اقا اخه به من چه ...
_گفتم اگه اعتماد نداری بهش، باهاش نگرد. گفتم دوست ندارم ادرس اینجا رو کسی داشته باشه.
_ببخشید.
_میبخشم ولی از تصمیمم کوتاه نمیام، برو با من هم بحث نکن.
اومد جلو در اتاق رو به روم بست
ناباورانه به در بسته جلوم خیره شدم.
اشک روی گونم ریخت سر یه اشتباه کوچیک که من توش بی تقصیرم نمی زاره برم دانشگاه. خدایا بد بختی های من کی تموم میشه.
سمت اتاق خودم ناامید قدم برداشتم. چشمم به گوشی پروانه افتاد موقع رفتن انقدر عجله کرده که گوشیش رو جا گذاشته. گوشی رو برداشتم و وارد اتاق شدم گوشه اتاق کز کردم اروم اشک ریختم. با لرزش گوشی توی دستم بهش نگاه کردم نوشته بود خونه با فکر اینکه پروانه از خونه زنگ زده تا گوشیش رو پیدا کنه جواب دادم.
_بله.
_ای وای اونجا جامونده!
ناخواسته گریم شدت گرفت.
_نگار چی شده.
_دیگه نمی زاره بیام دانشگاه.
_کی?
با هق هق گفتم:
_عمو اقا.
_اخه سر چی?
_میگه چرا داداشت اومده در خونه. میگه چرا بهش ادرس دادی.
_نگار به خدا من ادرس ندادم بهش، نمی دونم چه جوری پیدام کرد.
_باشه، فقط دعا کن من بمیرم.
✍🏻
#هدی_بانو
فاطمه علیکرم
🚫
#کپیحرام و پیگرد
#قانونی دارد🚫
#پارتاول
https://eitaa.com/zeinabiha2/32702
💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕